دیکشنری تخصصی

reserve or reserves or reserves

reserve pit

reserve ratio

reserve recognition accounting

reserve sandwich lay up

reserved word

reserved word or reserved words or reserved words

reserved words

reservior stripping

<hr> معنی : ذخیره، مخزن، اب انبار، مخزن اب <hr> معانی دیگر : گنجینه، اندوخته، پسگذاشت، پسداشت، (زیست شناسی) اندوختگاه، آب انبار، آبداشتگاه، منبع آب، دریاچه ی پشت سد، آبگاه، موژ، آبگیر، شمر، انبار، داشتگاه، (در قلم خودنویس) جوهردان، (چراغ) نفت دان، روغن دان، - دان

معنی : ذخیره، مخزن، اب انبار، مخزن اب معانی دیگر : گنجینه، اندوخته، پسگذاشت، پسداشت، (زیست شناسی) اندوختگاه، آب انبار، آبداشتگاه، منبع آب، دریاچه ی پشت سد، آبگاه، موژ، آبگیر، شمر، انبار، داشتگاه، (در قلم خودنویس) جوهردان، (چراغ) نفت دان، روغن دان، - دان

reservoir

reservoir boundary

reservoir capacity

reservoir conditions

reservoir description tool or rdt or rdt

reservoir engineering

reservoir gas oil ratio

reservoir lining

reservoir pressure

reservoir rock

reservoir rock or reservoir rocks or reservoir rocks

reservoir routing

reservoir sample

reservoir sedimentation survey

reservoir shutt off

reservoir silting

reservoir thickness

reservoir valuation

reservoir voidage

reservoir volume factor

<hr> معنی : باز نشاندن <hr> معانی دیگر : (استخوان و غیره) جا انداختن، دوباره چیدن، دوباره مرتب کردن، از نو آراستن، رجوع شود به: set بعلاوه ی re-، جااندازی، بازچینی، بازآرایی، مرتب سازی مجدد، هر چیزی که دوباره مرتب شده باشد

معنی : باز نشاندن معانی دیگر : (استخوان و غیره) جا انداختن، دوباره چیدن، دوباره مرتب کردن، از نو آراستن، رجوع شود به: set بعلاوه ی re-، جااندازی، بازچینی، بازآرایی، مرتب سازی مجدد، هر چیزی که دوباره مرتب شده باشد

reset

reset control circuit

reset key

reset pulse

reset rate

reset switch

resettebility

resetting of form

<hr> روانه کارى، تجدید نیمرخ معمارى : بازسازى نیمرخ

روانه کارى، تجدید نیمرخ معمارى : بازسازى نیمرخ

reshaping

reshaping circuit

<hr> معنی : حمل مجدد <hr> معانی دیگر : حمل مجدد

معنی : حمل مجدد معانی دیگر : حمل مجدد

reshipment

reshore

reshoring

<hr> معنی : ساکن شدن، ساکن بودن، سکونت کردن، مستقر بودن، اقامت داشتن، مسکن داشتن، مقیم شدن <hr> معانی دیگر : (با: in یا at) اقامت کردن یا داشتن، مقیم بودن، سکونت کردن یا داشتن، مانستن، باشا بودن، زندگی کردن، باشیدن، ماندگار شدن، وجود داشتن (در)، وابسته بودن

معنی : ساکن شدن، ساکن بودن، سکونت کردن، مستقر بودن، اقامت داشتن، مسکن داشتن، مقیم شدن معانی دیگر : (با: in یا at) اقامت کردن یا داشتن، مقیم بودن، سکونت کردن یا داشتن، مانستن، باشا بودن، زندگی کردن، باشیدن، ماندگار شدن، وجود داشتن (در)، وابسته بودن

reside

<hr> معنی : سکنی، مقر، عمارت، مقام، محل اقامت، اقامت گاه، سکونت <hr> معانی دیگر : اقامت، باشایی، خانه، منزل، مسکن، ماوا، محل سکونت، بودگاه، کاخ، خانه ی بزرگ

معنی : سکنی، مقر، عمارت، مقام، محل اقامت، اقامت گاه، سکونت معانی دیگر : اقامت، باشایی، خانه، منزل، مسکن، ماوا، محل سکونت، بودگاه، کاخ، خانه ی بزرگ

residence

residence capacity

residence permit

residence time

<hr> معنی : ساکن، مقیم <hr> معانی دیگر : ماندگار، باشنده، موجود، بودمند، در محل، درجا (در برابر: غیابا)، پزشک مقیم، ویژه گرآموز پزشکی، ویژه کارآموز پزشکی

معنی : ساکن، مقیم معانی دیگر : ماندگار، باشنده، موجود، بودمند، در محل، درجا (در برابر: غیابا)، پزشک مقیم، ویژه گرآموز پزشکی، ویژه کارآموز پزشکی

واژه های حرف "r" - دیکشنری تخصصی