دیکشنری تخصصی

retinite

retinosite

<hr> معنی : انفصال، خلوت، بازنشستگی <hr> معانی دیگر : تقاعد، جای دنج، گوشه ی عزلت

معنی : انفصال، خلوت، بازنشستگی معانی دیگر : تقاعد، جای دنج، گوشه ی عزلت

retirement

retirement and disposal

retirement plan

retirement system of depraciation

<hr> (حقوق بین الملل) تلافی، معامله ی به مثل بین دو کشور

(حقوق بین الملل) تلافی، معامله ی به مثل بین دو کشور

retorsion

<hr> معنی : تلافی، جواب متقابل، جواب متقابل دادن <hr> معانی دیگر : (مهجور) پس افکندن، بازافکندن، منعکس کردن، (با خشم یا طعنه وغیره و بدون معطلی و زیرکانه) پاسخ دادن، جواب (دندان شکن) دادن، پس گفتن، پیش جوابی کردن، (با خشم یا مزاح - زیرکانه و فوری) پاسخ، تشر، تلافی کردن، عمل به مثل کردن، شیان کردن، قرعی، برگرداندن، پس دادن

معنی : تلافی، جواب متقابل، جواب متقابل دادن معانی دیگر : (مهجور) پس افکندن، بازافکندن، منعکس کردن، (با خشم یا طعنه وغیره و بدون معطلی و زیرکانه) پاسخ دادن، جواب (دندان شکن) دادن، پس گفتن، پیش جوابی کردن، (با خشم یا مزاح - زیرکانه و فوری) پاسخ، تشر، تلافی کردن، عمل به مثل کردن، شیان کردن، قرعی، برگرد

retort

retort coke

retort tar

<hr> تقطیر، پالایش سیماب

retorting

retouching

retrace blanking

retrace flyback

retrace interval retrace period retrace time return interval return period return

retrace line return line

<hr> معنی : جمع شدن، عقب کشیدن، تو رفتن <hr> معانی دیگر : تو کشیدن، تو گرفتن، جمع کردن، تو کشیده شدن، (حرف یا ادعا یا قول و غیره) پس گرفتن، انکار کردن، تکذیب کردن، (از موضع خود) عدول کردن، منقب­ کردن

معنی : جمع شدن، عقب کشیدن، تو رفتن معانی دیگر : تو کشیدن، تو گرفتن، جمع کردن، تو کشیده شدن، (حرف یا ادعا یا قول و غیره) پس گرفتن، انکار کردن، تکذیب کردن، (از موضع خود) عدول کردن، منقب­ کردن

retract

retracted distribution

<hr> معنی : انقباض، تو کشیدن، استرداد، استغفار <hr> معانی دیگر : (ادعا یا قول و غیره) پس گیری، تکذیب، عدول، پس کشی، توکشی، بازکشش، انقبا­

معنی : انقباض، تو کشیدن، استرداد، استغفار معانی دیگر : (ادعا یا قول و غیره) پس گیری، تکذیب، عدول، پس کشی، توکشی، بازکشش، انقبا­

retraction

retraction device

retraction rate

retractor muscle

retractor penis muscle

retractyl

<hr> مخابره مجدد، ارسال مجدد

مخابره مجدد، ارسال مجدد

retransmission

retransmission unit

retread process

retreading wavefront

retreat mining

retreat minning or minning or minning

retreat velocity

retreating longwall method

retreating wavefront

<hr> معنی : قطع کردن، کم کردن، حذف کردن، از نو خندق ساختن <hr> معانی دیگر : کاستن (به ویژه هزینه ها)، زدن، دارای سنگر موقتی زیرزمینی کردن، مستحکم کردن

معنی : قطع کردن، کم کردن، حذف کردن، از نو خندق ساختن معانی دیگر : کاستن (به ویژه هزینه ها)، زدن، دارای سنگر موقتی زیرزمینی کردن، مستحکم کردن

retrench

<hr> معنی : محاکمه مجدد، ازمایش مجدد <hr> معانی دیگر : ازمایش مجدد، محاکمه مجدد، قانون ـ فقه : اعاده دادرسى

معنی : محاکمه مجدد، ازمایش مجدد معانی دیگر : ازمایش مجدد، محاکمه مجدد، قانون ـ فقه : اعاده دادرسى

retrial

<hr> معنی : بازیابی <hr> معانی دیگر : بازپس گیری، اعاده، بازآوری، بازیافت

معنی : بازیابی معانی دیگر : بازپس گیری، اعاده، بازآوری، بازیافت

retrieval

<hr> معنی : جبران کردن، حصول مجدد، پس گرفتن، دوباره بدست اوردن، باز یافتن، اصلاح یا تهذیب کردن <hr> معانی دیگر : بازیابی کردن، دوباره به دست آوردن، دوباره یافتن، بازآوردن، برگرداندن، پس آوردن، (خسارات یا اشتباه و غیره) جبران کردن، اصلاح کردن، سر و سامان دادن، احیا کردن، (سگ شکاری) شکار تیرخورده را یافتن و بازآوردن، (ورزش های با راکت) شوت حریف را پاسخ دادن، (توپ مشکل یا دور از دسترس را به حریف) پس زدن، بازگردانی، بازپس گیری، اعاده، بازآوری (retrieval هم می گویند)

معنی : جبران کردن، حصول مجدد، پس گرفتن، دوباره بدست اوردن، باز یافتن، اصلاح یا تهذیب کردن معانی دیگر : بازیابی کردن، دوباره به دست آوردن، دوباره یافتن، بازآوردن، برگرداندن، پس آوردن، (خسارات یا اشتباه و غیره) جبران کردن، اصلاح کردن، سر و سامان دادن، احیا کردن، (سگ شکاری) شکار تیرخورده را یافتن و باز

retrieve

retrieving

<hr> معنی : عطف بماسبق، عمل معکوس، پس کردارپس کنش <hr> معانی دیگر : واکنش، پس کنش، عکس العمل (برابر: reaction)، عطف بگذشته

معنی : عطف بماسبق، عمل معکوس، پس کردارپس کنش معانی دیگر : واکنش، پس کنش، عکس العمل (برابر: reaction)، عطف بگذشته

retroaction

retroactive law

retrochoanitic

retrocomputing

retrodiction

<hr> (هواپیما یا موشک یا ماشین آلات مستعمل وغیره - انجام دادن تغییر و تبدیل در ساختمان یا طرز کار و غیره و افزودن تجهیزات نوین تر) بازجور کردن، بازجوری کردن، بازجوری کردن بازجوری، بازجورسازی

(هواپیما یا موشک یا ماشین آلات مستعمل وغیره - انجام دادن تغییر و تبدیل در ساختمان یا طرز کار و غیره و افزودن تجهیزات نوین تر) بازجور کردن، بازجوری کردن، بازجوری کردن بازجوری، بازجورسازی

واژه های حرف "r" - دیکشنری تخصصی