دیکشنری تخصصی

smoke stop door

smoke suppression

smoke test

smolianinovite

<hr> معنی : سطح صاف، قسمت صاف هر چیز، بی تکان، ساده، صیقلی، بی مو، ملایم، صاف، سلیس، روان، نرم، بدون اشکال، هموار، دلنواز، هموار کردن، صاف شدن، صاف کردن، تسویه کردن، روان کردن، ارام کردن، تسکین دادن، ملایم شدن، صافکاری کردن <hr> معانی دیگر : صاف (بی پستی و بلندی) هموار، بی چین و چروک، بی موج، بی چین و چروک کردن، صیقلی کردن، بی مو کردن، تراشیدن، سلیس کردن، نرم (در برابر: زبر rough)، لطیف، (نیمه مایعات) یکدست، بدون قلمبه سلمبگی، خوش طعم، ملایم (نه تلخ یا تند)، خوشایند، بی دردسر، بی دغدغه، آرام، چاپلوسانه، (زبان) چرب و نرم، (آوا شناسی) نادمیده، بدون اشکال بودن

معنی : سطح صاف، قسمت صاف هر چیز، بی تکان، ساده، صیقلی، بی مو، ملایم، صاف، سلیس، روان، نرم، بدون اشکال، هموار، دلنواز، هموار کردن، صاف شدن، صاف کردن، تسویه کردن، روان کردن، ارام کردن، تسکین دادن، ملایم شدن، صافکاری کردن معانی دیگر : صاف (بی پستی و بلندی) هموار، بی چین و چروک، بی موج، بی چین و چروک کر

smooth

smooth arc

smooth blasting

smooth boundary

smooth channel

smooth continuous curve

smooth curve

smooth cut

smooth file

smooth function

smooth hyper surface

smooth manifold

smooth morphism

smooth paste

smooth point of a variety

smooth scrolling

smooth steel drum

smooth surface

smooth variety

smooth wheel roller

smoothed value

<hr> معنی : تسویه، هموارسازی، صاف سازی <hr> معانی دیگر : هموارسازی، صاف سازی

معنی : تسویه، هموارسازی، صاف سازی معانی دیگر : هموارسازی، صاف سازی

smoothing

smoothing brush

smoothing choke

smoothing effect

smoothing factor

smoothing off of a curve

smoothing varnish

<hr> معنی : صافی، سلاست، همواری <hr> معانی دیگر : همواری، صافی

معنی : صافی، سلاست، همواری معانی دیگر : همواری، صافی

smoothness

smoothness conditions

smoothness prior

smple random sampling

smpte

smrkovecite

smt acutance

smtp

<hr> معنی : لکه، اثر و یا نشان الودگی، سیاه شدن، لک کردن <hr> معانی دیگر : کثیف کردن، لک انداختن، گلی کردن، چرکین کردن یا شدن، خال، سیاهی، آتش که به منظور ایجاد دود غلیظ درست شود، آتش دودگین، دود آتش (به ویژه دود آتش برای نابود کردن حشرات یا آفت)، با دود افشانی حفظ کردن (مثلا باغ میوه را با دود افشانی از آفت رهانیدن)، ایجاد دود برای دفع حشرات

معنی : لکه، اثر و یا نشان الودگی، سیاه شدن، لک کردن معانی دیگر : کثیف کردن، لک انداختن، گلی کردن، چرکین کردن یا شدن، خال، سیاهی، آتش که به منظور ایجاد دود غلیظ درست شود، آتش دودگین، دود آتش (به ویژه دود آتش برای نابود کردن حشرات یا آفت)، با دود افشانی حفظ کردن (مثلا باغ میوه را با دود افشانی از آفت 

واژه های حرف "s" - دیکشنری تخصصی