taper mechanism

taper mill

taper pipe

taper ratio

taper shank

taper thread

taper valve

taper wound package

tapered

tapered aeration

tapered beam

tapered girder

tapered joint

tapered lane

tapered length

tapered member

tapered polymer

tapered spiral auger

tapered step

tapered string of drill pipe

tapered waveguide

<hr> معنی : پرده نقش دار <hr> معانی دیگر : (معمولا به صورت اسم مفعول) فرشینه پوش کردن، با پروز آذین کردن، (از ریشه ی فارسی: تافته یا تافتن)، فرشینه، پروز، پارچه ی رومبلی، پرده قالیچه نما، ملیله دوزی

معنی : پرده نقش دار معانی دیگر : (معمولا به صورت اسم مفعول) فرشینه پوش کردن، با پروز آذین کردن، (از ریشه ی فارسی: تافته یا تافتن)، فرشینه، پروز، پارچه ی رومبلی، پرده قالیچه نما، ملیله دوزی

tapestry

tapet valve

taphonomy

taphrogeosyncline

tapilan

taping machine

tapioca starch

tapiolite

<hr> رجوع شود به: tapestry، فرش، پارچه منقوش پرده ای یا رومیزی یا فرش

رجوع شود به: tapestry، فرش، پارچه منقوش پرده ای یا رومیزی یا فرش

tapis

tapped

tapped coil

tapped control

tapped delay line

tapped funnel

tapped hole

tapped inductor

tapped transformer

tapper angle or tapper angles or tapper angles

<hr> (مکانیک - وسیله ی تبدیل حرکت دورانی به رفت و برگشتی) تاپیت، زیرسوپایی، بالابر سوپاپ، (ماشین بافندگی) بادامک، جلو امدگی یا اهرمی که بوسیله چیز دیگری بحرکت اید

(مکانیک - وسیله ی تبدیل حرکت دورانی به رفت و برگشتی) تاپیت، زیرسوپایی، بالابر سوپاپ، (ماشین بافندگی) بادامک، جلو امدگی یا اهرمی که بوسیله چیز دیگری بحرکت اید

tappet

tappet sheding motion

<hr> عمل ضربه زنی آهسته، آرام کوبی

عمل ضربه زنی آهسته، آرام کوبی

tapping

tapping spring

<hr> معنی : قیر، قیر مالیدن به، قیر زدن، ازردن <hr> معانی دیگر : (در لوله و حقه ی چپق و پیپ و غیره) جرم، (لوله و حقه ی وافور) سوخته، (لوله ی بخاری) دوده (به ویژه اگر چسبان باشد والا soot بیشتر کاربرد دارد)، قیرمالی کردن، با قیر پوشاندن، قیراندود کردن، قطران، قیر مانند، قیرگون، قیری، قطرانی، قیرپوش، قیرخورده، (عامیانه) ملوان، ناوی، vt :برانگیخته، خشمگین کردن

معنی : قیر، قیر مالیدن به، قیر زدن، ازردن معانی دیگر : (در لوله و حقه ی چپق و پیپ و غیره) جرم، (لوله و حقه ی وافور) سوخته، (لوله ی بخاری) دوده (به ویژه اگر چسبان باشد والا soot بیشتر کاربرد دارد)، قیرمالی کردن، با قیر پوشاندن، قیراندود کردن، قطران، قیر مانند، قیرگون، قیری، قطرانی، قیرپوش، قیرخورده، 

واژه های حرف "t" - دیکشنری تخصصی