دیکشنری تخصصی

<hr> قسم خورده، (در دادگاه) با قید سوگند

قسم خورده، (در دادگاه) با قید سوگند

under oath

under pickmotion

under pressure

<hr> با بی میلی، با وجود معترض بودن، با وجود عدم توافق

با بی میلی، با وجود معترض بودن، با وجود عدم توافق

under protest

under reinforced

under speed

under the action

under the action of

under the ball

under the soil

under voltage relay

under water housing

under water photography

under water sequences

under wear fabric

under weigth

underabsorbed overhead

underbunching

undercapitalization

<hr> کم (پای کسی) حساب کردن، کم (از کسی) گرفتن، (جنگ افزار) کم باروت گذاشتن، کم خرج گذاشتن، (باطری) کم شارژ کردن، کاملا پرنکردن، کم حساب کردن، کم مطالبه کردن از، کم خرج گذاشتن در تفنگ

کم (پای کسی) حساب کردن، کم (از کسی) گرفتن، (جنگ افزار) کم باروت گذاشتن، کم خرج گذاشتن، (باطری) کم شارژ کردن، کاملا پرنکردن، کم حساب کردن، کم مطالبه کردن از، کم خرج گذاشتن در تفنگ

undercharge

underclay limestone or limestone or limestone

undercliff

<hr> معنی : زیر پوش، زیر پیراهنی، لباس زیر <hr> معانی دیگر : underclothes زیر پیراهنی

معنی : زیر پوش، زیر پیراهنی، لباس زیر معانی دیگر : underclothes زیر پیراهنی

underclothing

undercoat paint

underconsolidated

underconsolidation

<hr> رجوع شود به: supercool، خیلی کمتر از میزان لازم سرد کردن، فوق العاده سردکردن

رجوع شود به: supercool، خیلی کمتر از میزان لازم سرد کردن، فوق العاده سردکردن

undercool

undercooling or supercooling or supercooling

undercount in decennial census

undercoupling

undercranking

undercritical damping

undercurrent circuit breaker

undercurrent relay

<hr> معنی : برش زیرین، فروختن، به بای کمتری فروختن، از زیر بریدن <hr> معانی دیگر : به قیمت کمتر (از دیگری) فروختن، ارزانتر فروختن، با مزد کمتر کار کردن، زیر قیمت فروختن، قیمت را شکستن، زیر برش، (انگلیسی) گوشت راسته، فیله ی گاو، (فوتبال و کشتی و غیره) فرو افکندن (با پشت پا زدن یا از زیر کشیدن پای حریف)، از زیر کشیدن، (تنیس و گلف و غیره) ضربه ی آندرکات زدن، زیر بر کردن، ببهای کمتری از دیگران فروختن، ببرش زیرین

معنی : برش زیرین، فروختن، به بای کمتری فروختن، از زیر بریدن معانی دیگر : به قیمت کمتر (از دیگری) فروختن، ارزانتر فروختن، با مزد کمتر کار کردن، زیر قیمت فروختن، قیمت را شکستن، زیر برش، (انگلیسی) گوشت راسته، فیله ی گاو، (فوتبال و کشتی و غیره) فرو افکندن (با پشت پا زدن یا از زیر کشیدن پای حریف)، از زیر

undercut

undercut face tooth

undercut section

undercut slope bank

undercutting

underdamped

underdamped building

underdamped oscillation

underdamped oscillator

underdamping

underdetermined system

underdevelope

<hr> معنی : عقب افتاده، رشد کافی نیافته، کم پیشرفت <hr> معانی دیگر : پیشرفت نکرده، توسعه نیافته

معنی : عقب افتاده، رشد کافی نیافته، کم پیشرفت معانی دیگر : پیشرفت نکرده، توسعه نیافته

واژه های حرف "u" - دیکشنری تخصصی