دیکشنری تخصصی

vane type instrument

<hr> معنی : ثعلب، وانیل، وانیلی، درخت وانیل <hr> معانی دیگر : (ماده ای که از تخم وانیل می گیرند و به خوراک طعم می دهد) وانیل، (گیاه شناسی) وانیل (جنس vanilla - ارکیده ی بالارو نواحی استوایی امریکا)، تخم وانیل (vanilla bean هم می گویند)

معنی : ثعلب، وانیل، وانیلی، درخت وانیل معانی دیگر : (ماده ای که از تخم وانیل می گیرند و به خوراک طعم می دهد) وانیل، (گیاه شناسی) وانیل (جنس vanilla - ارکیده ی بالارو نواحی استوایی امریکا)، تخم وانیل (vanilla bean هم می گویند)

vanilla

<hr> معنی : ناپدید شدن، به صفر رسیدن، غیب شدن <hr> معانی دیگر : از میان رفتن، زایل شدن، اواشناسی بخش ضعیف ونهایی بعضی از حرفهای صدادار

معنی : ناپدید شدن، به صفر رسیدن، غیب شدن معانی دیگر : از میان رفتن، زایل شدن، اواشناسی بخش ضعیف ونهایی بعضی از حرفهای صدادار

vanish

vanishing flux

vanishing plane

<hr> (نقطه ای که در آن خطوط موازی ظاهرا به هم می رسند) نقطه ی فرار، نقطه گریز، نقطه تلاقی

(نقطه ای که در آن خطوط موازی ظاهرا به هم می رسند) نقطه ی فرار، نقطه گریز، نقطه تلاقی

vanishing point

vanmeersscheite

vanner

vanos

vanoxite

vantasselite

vanthoffite

vanuralite

vanuranylite

vanuxemite

vanylon

van’t hoff equation or van’t hoff or van’t hoff

van’t hoff law or van’t hoff or van’t hoff

<hr> معنی : بخار، دمه، تبخیر کردن یا شدن، بخور دادن، چاخان کردن <hr> معانی دیگر : خوزم، بخار بیرون دادن، بخار کردن، مه، دود و بخار، تارمیغ، تف، (حالت گازی هر ماده ای که معمولا یا آبگون و یا جامد است) گاز، بخور، (در سیلندر موتور) گاز آتشگیر، (نادر) هر چیز بی ارزش، (سابقا) بخار معده، (معمولا با: the) دلمردگی، خود بیمار انگاری، رجوع شود به: evaporate، چرند، مزخرف، وهم (اوهام)، خیال باطل

معنی : بخار، دمه، تبخیر کردن یا شدن، بخور دادن، چاخان کردن معانی دیگر : خوزم، بخار بیرون دادن، بخار کردن، مه، دود و بخار، تارمیغ، تف، (حالت گازی هر ماده ای که معمولا یا آبگون و یا جامد است) گاز، بخور، (در سیلندر موتور) گاز آتشگیر، (نادر) هر چیز بی ارزش، (سابقا) بخار معده، (معمولا با: the) دلمردگی، خ

vapor

vapor barrier

vapor degreaser

vapor deposition

vapor deposition method

vapor flow

<hr> (موتورهای درونسوز) گازبند

(موتورهای درونسوز) گازبند

vapor lock

vapor movement

vapor partial pressure

vapor phase condensation

vapor phase epitaxy

vapor phase soldering vapor phase soldering reflow

<hr> (فیزیک) فشار تبخیر، فشار بخار (vapor tension هم می گویند)

(فیزیک) فشار تبخیر، فشار بخار (vapor tension هم می گویند)

vapor pressure

vapor tension

vapor transfer coefficient

vaporafic

vaporarium

vaporchoc

vaporer

vaporimeter

vaporisation

vaporiz to

<hr> معنی : تبخیر، بخارسازی، تبدیل به بخار <hr> معانی دیگر : تبخیر، بخارسازی، تبدیل به بخار

معنی : تبخیر، بخارسازی، تبدیل به بخار معانی دیگر : تبخیر، بخارسازی، تبدیل به بخار

vaporization

vaporization cooled evaporative cooled

vaporization cooling

vaportight

vaporware

<hr> معنی : دمه، تبخیر کردن یا شدن، چاخان کردن، بخور دادن <hr> معانی دیگر : (انگلیس) رجوع شود به: vapor، vapor بخار

معنی : دمه، تبخیر کردن یا شدن، چاخان کردن، بخور دادن معانی دیگر : (انگلیس) رجوع شود به: vapor، vapor بخار

واژه های حرف "v" - دیکشنری تخصصی