دیکشنری تخصصی

velocity of sound

velocity or head coefficient

velocity parameter

velocity polygon

velocity potential

velocity profile

velocity ratio

velocity rod

velocity sorting

velocity spectrograph velocity focusing mass spectograph

velocity transaucer

<hr> حامل سرعت، بردار هنگار

حامل سرعت، بردار هنگار

velocity vector

velon

velopause

<hr> velours مخمل کلاهی، پارچه مخملی، نمد کلاهی

velours مخمل کلاهی، پارچه مخملی، نمد کلاهی

velour

veloure

<hr> velour مخمل کلاهی، پارچه مخملی، نمد کلاهی

velour مخمل کلاهی، پارچه مخملی، نمد کلاهی

velours

velu

<hr> معنی : غشاء، غشا <hr> معانی دیگر : (زیست شناسی)، پرده، پردک، شامه، شراع الحنک

معنی : غشاء، غشا معانی دیگر : (زیست شناسی)، پرده، پردک، شامه، شراع الحنک

velum

<hr> (نادر) مخمل، پارچه ی مخمل نما، مخمل، پارچه مخملی، ماهوت پاک کن پارچه ای، باماهوت پاک کن پاک کردن

(نادر) مخمل، پارچه ی مخمل نما، مخمل، پارچه مخملی، ماهوت پاک کن پارچه ای، باماهوت پاک کن پاک کردن

velure

<hr> معنی : مخملی <hr> معانی دیگر : مخمل، مخمل نما، مخمل مانند، (روی شاخ تازه ی آهو و غیره) پوست کرکدار، (امریکا - قدیمی - خودمانی) برد، سود خالص، درآمد اضافی، نرم، مخملی کردن

معنی : مخملی معانی دیگر : مخمل، مخمل نما، مخمل مانند، (روی شاخ تازه ی آهو و غیره) پوست کرکدار، (امریکا - قدیمی - خودمانی) برد، سود خالص، درآمد اضافی، نرم، مخملی کردن

velvet

velvet copper ore

velvet finish

velvet loom

<hr> پارچه ی کتانی مخمل نما، پارچه مخمل نما، مخمل نخی یا ابریشمی

پارچه ی کتانی مخمل نما، پارچه مخمل نما، مخمل نخی یا ابریشمی

velveteen

velveteen plush

<hr> (مانند مخمل) نرم، مخملی، مخمل نما، نرم

(مانند مخمل) نرم، مخملی، مخمل نما، نرم

velvety

vena contracta

vena contraction

venanzite

<hr> طرح و ترتیب رگ ها یا رگبرگ ها یا رگه ها (مثلا بر بال حشره یا برگ یا سنگ مرمر)، رگبندی، رگه بندی، آرایش رگبرگ ها، ترتیب قرار گرفتن دستگاه عروقی

طرح و ترتیب رگ ها یا رگبرگ ها یا رگه ها (مثلا بر بال حشره یا برگ یا سنگ مرمر)، رگبندی، رگه بندی، آرایش رگبرگ ها، ترتیب قرار گرفتن دستگاه عروقی

venation

<hr> معنی : خریدار <hr> معانی دیگر : مشتری

معنی : خریدار معانی دیگر : مشتری

vendee

vendian

<hr> معنی : دستفروش، فروشنده، طواف، بایع <hr> معانی دیگر : پیله ور، فروشنده ی دوره گرد

معنی : دستفروش، فروشنده، طواف، بایع معانی دیگر : پیله ور، فروشنده ی دوره گرد

vendor

vendue

venecron

<hr> معنی : روکش <hr> معانی دیگر : روکش (به ویژه روکش چوب)، روکش کردن، ظاهر فریبنده، نمای دروغین، پیرایه، زرق و برق، (هریک از لاهای تخته ی سه لا و چهارلا و غیره) لا، لایه، دارای ظاهر فریبنده کردن، پر زرق و برق کردن، چوب مخصوص روکش مبل و غیره، لایه نازک چوب، جلاء، روکش زدن به

معنی : روکش معانی دیگر : روکش (به ویژه روکش چوب)، روکش کردن، ظاهر فریبنده، نمای دروغین، پیرایه، زرق و برق، (هریک از لاهای تخته ی سه لا و چهارلا و غیره) لا، لایه، دارای ظاهر فریبنده کردن، پر زرق و برق کردن، چوب مخصوص روکش مبل و غیره، لایه نازک چوب، جلاء، روکش زدن به

veneer

veneered wall

<hr> (حقوق)، فهرست نام اشخاصی که هیئت منصفه ی دادگاه از میان آنها برگزیده می شود

(حقوق)، فهرست نام اشخاصی که هیئت منصفه ی دادگاه از میان آنها برگزیده می شود

venire

venire contra factum proprium

<hr> (حقوق) حکم احضار اعضای هیئت منصفه ی دادگاه

(حقوق) حکم احضار اعضای هیئت منصفه ی دادگاه

venire facias

venire facias de novo

venite

<hr> (ریاضی) نمودار ون، نمودار ون

(ریاضی) نمودار ون، نمودار ون

venn diagram

venn euler diagrams

<hr> معنی : منفذ، دریچه، مخرج، بیرون دادن، بیرون ریختن، خالی کردن، فروختن <hr> معانی دیگر : بادگیر، بادرسان، هواکش، هوارسان، باد آهنج، روزن، سوراخ، لوله ی تهویه، دودراه، بادراه، سوراخ دودکش، هواگیر، دررو، برونراه، مفر، بیان کردن، (خشم یا دق دل را) خالی کردن، تخلیه کردن (به ویژه هوا و گاز)، برون کشیدن، (به ویژه ماهی و پرنده و خزنده) مقعد، مرز، دارای هواکش کردن، بادگیردار کردن، (توپ و تفنگ قدیمی) سوراخ فتیله، سوراخ مخزن، (در پشت کت و پالتو و در طرفین دامن زنانه) چاک، شکاف، باد خور گذاردن برای

معنی : منفذ، دریچه، مخرج، بیرون دادن، بیرون ریختن، خالی کردن، فروختن معانی دیگر : بادگیر، بادرسان، هواکش، هوارسان، باد آهنج، روزن، سوراخ، لوله ی تهویه، دودراه، بادراه، سوراخ دودکش، هواگیر، دررو، برونراه، مفر، بیان کردن، (خشم یا دق دل را) خالی کردن، تخلیه کردن (به ویژه هوا و گاز)، برون کشیدن، (به ویژ

واژه های حرف "v" - دیکشنری تخصصی