انگلیسی به فارسی

acidaspis

acidemia

acidemias

acider

<hr> (خودمانی) معتاد به ال اس دی (lsd)

(خودمانی) معتاد به ال اس دی (lsd)

acidhead

<hr> معنی : اسیدی، تشکیل دهندهء اسید، اسید دار <hr> معانی دیگر : دارای مواد اسیدزا، اسیدزا، ترش، تند و سوزآور

معنی : اسیدی، تشکیل دهندهء اسید، اسید دار معانی دیگر : دارای مواد اسیدزا، اسیدزا، ترش، تند و سوزآور

acidic

acidic hydrogen

acidiferous

<hr> قابل تبدیل به اسید، اسیدشدنی، ترش شدنی

قابل تبدیل به اسید، اسیدشدنی، ترش شدنی

acidifiable

acidifiant

acidific

<hr> معنی : ترشی، اسید سازی، اسید شدگی، تحمیض <hr> معانی دیگر : تحمی­

معنی : ترشی، اسید سازی، اسید شدگی، تحمیض معانی دیگر : تحمی­

acidification

acidified

<hr> ترش کننده، تبدیل به اسید کننده، مایه ء حموضت

ترش کننده، تبدیل به اسید کننده، مایه ء حموضت

acidifier

acidifiers

acidifies

<hr> معنی : ترش کردن، اسید کردن، حامض کردن <hr> معانی دیگر : تبدیل به اسید کردن یا شدن، اسیدی کردن یا شدن، حام­ کردن

معنی : ترش کردن، اسید کردن، حامض کردن معانی دیگر : تبدیل به اسید کردن یا شدن، اسیدی کردن یا شدن، حام­ کردن

acidify

acidifying

<hr> دستگاه سنجش مقدار اسید در محلول، اسیدسنج، ترشاسنج، مقیاس غلظت اسیدها، ترشی سنج

دستگاه سنجش مقدار اسید در محلول، اسیدسنج، ترشاسنج، مقیاس غلظت اسیدها، ترشی سنج

acidimeter

acidimetric

acidimetrical

acidimetrically

acidimetry

acidite

acidities

<hr> معنی : ترشی، اسیدیته، حموضت <hr> معانی دیگر : تندی و سوزانی، میزان ترشی، خاصیت اسیدی، میزان اسیدی، ترشایی، تلخی، گزندگی، ترشی معده، زیادی اسید معده

معنی : ترشی، اسیدیته، حموضت معانی دیگر : تندی و سوزانی، میزان ترشی، خاصیت اسیدی، میزان اسیدی، ترشایی، تلخی، گزندگی، ترشی معده، زیادی اسید معده

acidity

acidize

acidized

acidizing

acidly

acidness

acidology

acidometer

acidometry

<hr> (گیاه یا جانور) اسید دوست

(گیاه یا جانور) اسید دوست

acidophil

<hr> ترشی دوست، اسیدگرای

acidophile

<hr> معنی : اسید دوست، اسید گرای

معنی : اسید دوست، اسید گرای

acidophilic

acidophilus

<hr> شیر اسیدوفیل، شیر آسان گوار (برای کسانی که نسبت به شیر حساسیت دارند)

شیر اسیدوفیل، شیر آسان گوار (برای کسانی که نسبت به شیر حساسیت دارند)

acidophilus milk

acidoproteolytic

<hr> اسیدوز (کم شدن ph خون و بافت ها)، ترشاک، طب فساد خون در اشخاص مبتلا به بیماری قند دیابت

اسیدوز (کم شدن ph خون و بافت ها)، ترشاک، طب فساد خون در اشخاص مبتلا به بیماری قند دیابت

acidosis

acidosteophyte

acidproof

acids

acidulant

<hr> معنی : ترش کردن، میخوش کردن، کج خلقی کردن <hr> معانی دیگر : اسیدی کردن، ترش مزه کردن، ملس کردن

معنی : ترش کردن، میخوش کردن، کج خلقی کردن معانی دیگر : اسیدی کردن، ترش مزه کردن، ملس کردن

واژه های حرف "a" - انگلیسی به فارسی