انگلیسی به فارسی

<hr> معنی : معاونت، یاری، اجودانی، معینی <hr> معانی دیگر : (ارتش) آجودانی، مساعدت

معنی : معاونت، یاری، اجودانی، معینی معانی دیگر : (ارتش) آجودانی، مساعدت

adjutancy

<hr> معنی : کمک، یار، یاور، اجودان، معین، مساعد <hr> معانی دیگر : وردست، معاون، (ارتش) آجودان

معنی : کمک، یار، یاور، اجودان، معین، مساعد معانی دیگر : وردست، معاون، (ارتش) آجودان

adjutant

adjutant bird

adjutant general

adjutant stork

adjutants

adjutantship

adjutator

adjutor

adjutorious

adjutory

<hr> معنی : یاور، معین، دوای ممد، یاری کننده <hr> معانی دیگر : وردست، یاری دهنده، کمک، دستیار، ممد، طب دوای ممد

معنی : یاور، معین، دوای ممد، یاری کننده معانی دیگر : وردست، یاری دهنده، کمک، دستیار، ممد، طب دوای ممد

adjuvant

adjuvants

adlai

adlay

adlegation

<hr> آلفرد ادلر (روان پزشک و روان شناس اتریشی)

آلفرد ادلر (روان پزشک و روان شناس اتریشی)

adler

adlerian

adless

adlet

adlib

adlumidin

adlumine

<hr> مخفف: دریادار، آدمیرال

مخفف: دریادار، آدمیرال

adm or admin

<hr> (کسی که شغلش تهیه و فروش آگهی تجاری است) آگهی ساز، تبلیغاتچی، مسئول آگهی های تجاری ( ad man هم می نویسند)، متصدی اعلانات، اگهی گر

(کسی که شغلش تهیه و فروش آگهی تجاری است) آگهی ساز، تبلیغاتچی، مسئول آگهی های تجاری ( ad man هم می نویسند)، متصدی اعلانات، اگهی گر

adman

admarginate

<hr> (بیشتر در انگلیس) وابسته به فرهنگ مادی و متکی به رسانه ها

(بیشتر در انگلیس) وابسته به فرهنگ مادی و متکی به رسانه ها

admass

admaxillary

<hr> معنی : تعیین حصه کردن، سهم دادن، تقسیم کردن، اندازه گرفتن <hr> معانی دیگر : بخش کردن، حصه کردن، سهمیه دادن

معنی : تعیین حصه کردن، سهم دادن، تقسیم کردن، اندازه گرفتن معانی دیگر : بخش کردن، حصه کردن، سهمیه دادن

admeasure

admeasured

<hr> تخصیص سهمیه، سهم دهی، حصه، سهمیه، admensuration : تعیین اندازه، تقسیم

تخصیص سهمیه، سهم دهی، حصه، سهمیه، admensuration : تعیین اندازه، تقسیم

واژه های حرف "a" - انگلیسی به فارسی