انگلیسی به فارسی

bandlessness

bandlet

bandlimiting

bandlimits

bandman

<hr> معنی : رهبر ارکستر، رئیس دستهء موزیک <hr> معانی دیگر : (موسیقی) رهبر ارکستر (متشکل از آلات بادی)، رهبر نوازندگان ارتشی

معنی : رهبر ارکستر، رئیس دستهء موزیک معانی دیگر : (موسیقی) رهبر ارکستر (متشکل از آلات بادی)، رهبر نوازندگان ارتشی

bandmaster

bandmasters

bando

<hr> معنی : سگ زنجیری، سگ بزرگ <hr> معانی دیگر : سگ درنده

معنی : سگ زنجیری، سگ بزرگ معانی دیگر : سگ درنده

bandog

<hr> معنی : حمایل، جای فشنگ، قطار فشنگ <hr> معانی دیگر : جای فشنگ، حمایل، قطارفشنگ

معنی : حمایل، جای فشنگ، قطار فشنگ معانی دیگر : جای فشنگ، حمایل، قطارفشنگ

bandoleer

bandoleer or bandolier

bandoleered

bandoleers

bandolerismo

bandolero

<hr> معنی : حمایل، جای فشنگ، قطار فشنگ <hr> معانی دیگر : جای فشنگ، حمایل، قطار فشنگ

معنی : حمایل، جای فشنگ، قطار فشنگ معانی دیگر : جای فشنگ، حمایل، قطار فشنگ

bandolier

bandoliered

bandoline

bandon

bandoneon

bandonion

bandor

bandora

bandoras

<hr> (موسیقی) باندور (نوعی آلت موسیقی باستانی شبیه سه تار)، نوعی سه تار

(موسیقی) باندور (نوعی آلت موسیقی باستانی شبیه سه تار)، نوعی سه تار

bandore

bandores

bandrol

bands

<hr> معنی : اره نواری، ماشین اره باریک <hr> معانی دیگر : اره ی نواری، اره ی تسمه ای، ماشین اره باریک، اره نواری

معنی : اره نواری، ماشین اره باریک معانی دیگر : اره ی نواری، اره ی تسمه ای، ماشین اره باریک، اره نواری

bandsaw

bandsawed

bandsawing

bandsawn

<hr> معنی : عضو دستهء موسیقی <hr> معانی دیگر : عضو دسته ی نوازندگان، عضو دسته ی موزیک

معنی : عضو دستهء موسیقی معانی دیگر : عضو دسته ی نوازندگان، عضو دسته ی موزیک

bandsman

<hr> معنی : محل دستهء موسیقی <hr> معانی دیگر : (در پارک ها یا هوای باز) تختگاه یا صحنه ی طاقدار که دسته ی نوازندگان روی آن برنامه اجرا می کنند، هر تختگاه یا صحنه ی نوازندگان (مثلا در تالار رقص)

معنی : محل دستهء موسیقی معانی دیگر : (در پارک ها یا هوای باز) تختگاه یا صحنه ی طاقدار که دسته ی نوازندگان روی آن برنامه اجرا می کنند، هر تختگاه یا صحنه ی نوازندگان (مثلا در تالار رقص)

bandstand

bandstands

bandster

bandstop

bandstring

bandtail

bandura

bandurria

bandurrias

bandusia

bandusian

<hr> معنی : عرابهء دستهء موزیک سیار <hr> معانی دیگر : (معمولا به صورت: onthebandwagon - عامیانه) هوادار برنده (مثلا در انتخابات)، جزو دسته ی موفق و محبوب، (امریکا)، (در رژه و کارناوال ها) گاری یا ارابه یا خودرو آذین شده ویژه ی دسته ی نوازندگان

معنی : عرابهء دستهء موزیک سیار معانی دیگر : (معمولا به صورت: onthebandwagon - عامیانه) هوادار برنده (مثلا در انتخابات)، جزو دسته ی موفق و محبوب، (امریکا)، (در رژه و کارناوال ها) گاری یا ارابه یا خودرو آذین شده ویژه ی دسته ی نوازندگان

bandwagon

bandwagon effect

bandwagons

<hr> معنی : پهنای باند <hr> معانی دیگر : (الکترونیک) پهنای باند

معنی : پهنای باند معانی دیگر : (الکترونیک) پهنای باند

واژه های حرف "b" - انگلیسی به فارسی