انگلیسی به فارسی

backroom boy

backrope

backropes

backrun

backrush

backrushes

backs

backsaw

backscatter

backscattered

backscattering

backscatters

backscratcher

backscratching

backseat

backseat driver

backseats

<hr> معنی : بازداشت، عقب زنی، وارونه، مکی، عود <hr> معانی دیگر : عود بیماری، برگشت، بد بیاری، معکوس

معنی : بازداشت، عقب زنی، وارونه، مکی، عود معانی دیگر : عود بیماری، برگشت، بد بیاری، معکوس

backset

backsettler

backsey

backsheesh

backshish

<hr> معنی : پشت، کفل، عقب هر چیزی <hr> معانی دیگر : عقب، بخش پشتی هرچیز، خصوصی، محرمانه

معنی : پشت، کفل، عقب هر چیزی معانی دیگر : عقب، بخش پشتی هرچیز، خصوصی، محرمانه

backside

<hr> معنی : تظاهر بصمیمیت کردن، چاخان کردن <hr> معانی دیگر : تظاهر بصمیمیت کردن، چاخان کردن

معنی : تظاهر بصمیمیت کردن، چاخان کردن معانی دیگر : تظاهر بصمیمیت کردن، چاخان کردن

backslap

backslapped

<hr> آدمی که برای تشویق دست به شانه و پشت دیگران می زند، زیاده نما، پر رو و چاخان

آدمی که برای تشویق دست به شانه و پشت دیگران می زند، زیاده نما، پر رو و چاخان

backslapper

backslappers

backslapping

backslaps

backslash

backslashes

backslid

backslidden

<hr> معنی : برگشتن، سیر قهقرایی کردن <hr> معانی دیگر : (به خو یا کار یا عقاید بد) بازگشتن، عدول کردن، پس لغزیدن، (دوباره) به فساد گراییدن، از دین برگشتن

معنی : برگشتن، سیر قهقرایی کردن معانی دیگر : (به خو یا کار یا عقاید بد) بازگشتن، عدول کردن، پس لغزیدن، (دوباره) به فساد گراییدن، از دین برگشتن

backslide

backslided

backslider

backslides

backsliding

backslidingness

<hr> (ماشین تحریر) یک یا چند فاصله به عقب رفتن، پسبرد، پسبردن

(ماشین تحریر) یک یا چند فاصله به عقب رفتن، پسبرد، پسبردن

واژه های حرف "b" - انگلیسی به فارسی