انگلیسی به فارسی

<hr> نام دومین حرف الفبای عبری

نام دومین حرف الفبای عبری

beth

bethabara

bethank

bethanked

bethanking

bethankit

bethanks

<hr> شهر باستانی بتانی (بتانیا) در نزدیک اورشلیم

شهر باستانی بتانی (بتانیا) در نزدیک اورشلیم

bethany

<hr> معنی : کلیسا، محل پرستش خدا <hr> معانی دیگر : (یهودیت) پرستشگاه خدا که نشان آن یک ستون قطور است، هر جای مقدس، نیایشگاه دریانوردان، کلیسای کرانه ای، شهر باستانی بتل (مجاور شهر اورشلیم)، مشتق ازکلمه عبری gt; بیت ایل lt; بمعنی خانه خدا محل پرستش خدا

معنی : کلیسا، محل پرستش خدا معانی دیگر : (یهودیت) پرستشگاه خدا که نشان آن یک ستون قطور است، هر جای مقدس، نیایشگاه دریانوردان، کلیسای کرانه ای، شهر باستانی بتل (مجاور شهر اورشلیم)، مشتق ازکلمه عبری gt; بیت ایل lt; بمعنی خانه خدا محل پرستش خدا

bethel

bethels

bethesda

bethesdas

bethflower

<hr> معنی : اندیشه کردن، بخود آمدن، بیاد اوردن <hr> معانی دیگر : (همراه با ضمیرهای انعکاسی مثل yourself) به یاد آوردن، یادآوری کردن، بخود امدن

معنی : اندیشه کردن، بخود آمدن، بیاد اوردن معانی دیگر : (همراه با ضمیرهای انعکاسی مثل yourself) به یاد آوردن، یادآوری کردن، بخود امدن

bethink

bethinks

<hr> شهر بیت اللحم (زادگاه حضرت عیسی)، بیت لحم

شهر بیت اللحم (زادگاه حضرت عیسی)، بیت لحم

bethlehem

bethorning

bethought

bethrall

bethreaten

bethroot

beths

bethumped

bethumping

bethumps

bethunder

<hr> مری بتیون (یکی از پیشگامان آموزش و پرورش در امریکا)

مری بتیون (یکی از پیشگامان آموزش و پرورش در امریکا)

bethune

bethwack

bethwine

bethylid

<hr> معنی : روی دادن، اتفاق افتادن <hr> معانی دیگر : رخ دادن

معنی : روی دادن، اتفاق افتادن معانی دیگر : رخ دادن

betide

betided

betides

betiding

betimber

betime

<hr> معنی : بموقع، در اولین فرصت، صبح زود، زود، بهنگام <hr> معانی دیگر : (قدیمی) زود، بگاه، به سرعت، بی تاخیر

معنی : بموقع، در اولین فرصت، صبح زود، زود، بهنگام معانی دیگر : (قدیمی) زود، بگاه، به سرعت، بی تاخیر

betimes

betipple

betis

betises

betjeman

betocsin

betoil

<hr> معنی : حاکی بودن از، دلالت کردن بر <hr> معانی دیگر : نشان یا گواه (چیزی) بودن، نوید دادن، پیشگویی کردن، دال بر امری

معنی : حاکی بودن از، دلالت کردن بر معانی دیگر : نشان یا گواه (چیزی) بودن، نوید دادن، پیشگویی کردن، دال بر امری

واژه های حرف "b" - انگلیسی به فارسی