انگلیسی به فارسی

dehydroffrozen

dehydrofreezing

dehydrofroze

dehydrofrozen

<hr> (انواع آنزیم های بافت گیاهی و حیوانی که از طریق بیرون دادن هیدروژن موجب اکسیداسیون می شوند) آبزیما، آبزیمایه، دهیدروژناز

(انواع آنزیم های بافت گیاهی و حیوانی که از طریق بیرون دادن هیدروژن موجب اکسیداسیون می شوند) آبزیما، آبزیمایه، دهیدروژناز

dehydrogenase

<hr> (هیدروژن چیزی را گرفتن) هیدروژن زدایی کردن (dehydrogenize هم می گویند)، بدون هیدروژن کردن

(هیدروژن چیزی را گرفتن) هیدروژن زدایی کردن (dehydrogenize هم می گویند)، بدون هیدروژن کردن

dehydrogenate

<hr> (verb transitive) هیدروژن چیزی را گرفتن، بدون هیدروژن کردن

(verb transitive) هیدروژن چیزی را گرفتن، بدون هیدروژن کردن

dehydrogenated

dehydrogenating

dehydrogenation

dehydrogenise

dehydrogenised

dehydrogenising

dehydrogenization

<hr> هیدروژن چیزی را گرفتن، بدون هیدروژن کردن

هیدروژن چیزی را گرفتن، بدون هیدروژن کردن

dehydrogenize

dehydrogenized

dehydrogenizer

dehydromucic

dehydroretinol

<hr> از خواب هیپنوتیزم (یا خواب القایی) درآوردن، واخباندن، از حالت هیپنوتیزم خارج شدن

از خواب هیپنوتیزم (یا خواب القایی) درآوردن، واخباندن، از حالت هیپنوتیزم خارج شدن

dehypnotize

dehypnotized

dehypnotizing

deia

<hr> بدون ی&nbsp; کردن، (آب کردن یخ) یخ آب سازی کردن،یخ زدایی کردن

بدون ی کردن، (آب کردن یخ) یخ آب سازی کردن،یخ زدایی کردن

deice

deiced

deicer

deices

<hr> (به ویژه در اسطوره ها) ایزدکش، یزدان کش، ایزدکشی

(به ویژه در اسطوره ها) ایزدکش، یزدان کش، ایزدکشی

deicide

deicides

deicing

<hr> معنی : بطور مستقیم نشان دهنده، مستقیما استدلال کننده <hr> معانی دیگر : (نادر) نشانگر، اشاره کننده، اثبات کننده

معنی : بطور مستقیم نشان دهنده، مستقیما استدلال کننده معانی دیگر : (نادر) نشانگر، اشاره کننده، اثبات کننده

deictic

deictic word

deictical

deictically

deidealize

<hr> ایزدسان، خداوار، یزدان مانند، خدایی، الهی، ایزدی، یزدانی، خداسازنده

ایزدسان، خداوار، یزدان مانند، خدایی، الهی، ایزدی، یزدانی، خداسازنده

deific

deifical

<hr> معنی : خداسازی، ایجاد الوهیت، قائل به الوهیت شخص یا چیزی <hr> معانی دیگر : خداوند سازی (تبدیل چیزی به خدا)، خدا انگاری، خداوند شدگی (تبدیل شدن به خدا)، خداوارگی

معنی : خداسازی، ایجاد الوهیت، قائل به الوهیت شخص یا چیزی معانی دیگر : خداوند سازی (تبدیل چیزی به خدا)، خدا انگاری، خداوند شدگی (تبدیل شدن به خدا)، خداوارگی

deification

deifications

deificatory

<hr> خدا دانستن، پرستیدن، مقام الوهیت قائل شدن(برای)

خدا دانستن، پرستیدن، مقام الوهیت قائل شدن(برای)

deified

deifier

deifiers

deifies

deiform

<hr> معنی : خدا دانستن، مقامالویت قائل شدن، پرستیدن <hr> معانی دیگر : به رتبه ی خدایی رساندن، خدا انگاشتن، در زمره ی خدایان شمردن، خدا کردن، (بیش از حد) بزرگ داشتن، تعظیم و تکریم کردن، (مانند صنم) خواستار بودن، (به عنوان خدا) پرستیدن، مقام الوهیت قائل شدن برای

معنی : خدا دانستن، مقامالویت قائل شدن، پرستیدن معانی دیگر : به رتبه ی خدایی رساندن، خدا انگاشتن، در زمره ی خدایان شمردن، خدا کردن، (بیش از حد) بزرگ داشتن، تعظیم و تکریم کردن، (مانند صنم) خواستار بودن، (به عنوان خدا) پرستیدن، مقام الوهیت قائل شدن برای

deify

deifying

<hr> معنی : تمکین کردن، لطفا پذیرفتن <hr> معانی دیگر : بزرگواری کردن، منت گذاردن، لطف کردن، خود را کوچک کردن، سر به سر پایین تر از خود گذاشتن

معنی : تمکین کردن، لطفا پذیرفتن معانی دیگر : بزرگواری کردن، منت گذاردن، لطف کردن، خود را کوچک کردن، سر به سر پایین تر از خود گذاشتن

واژه های حرف "d" - انگلیسی به فارسی