انگلیسی به فارسی

delacerate

<hr> اوژن دلاکروا (نقاش فرانسوی)

اوژن دلاکروا (نقاش فرانسوی)

delacroix

delactation

<hr> (در اصل) پارچه ی سبک پنبه ای یا پشمی و پنبه ای، پارچه پشم ونخ لباسی

(در اصل) پارچه ی سبک پنبه ای یا پشمی و پنبه ای، پارچه پشم ونخ لباسی

delaine

delaines

<hr> معنی : ورقه ورقه شدن، لایه لایه شدن، متورق شدن <hr> معانی دیگر : برگه برگه شدن، تیغه تیغه شدن یا کردن

معنی : ورقه ورقه شدن، لایه لایه شدن، متورق شدن معانی دیگر : برگه برگه شدن، تیغه تیغه شدن یا کردن

delaminate

delaminated

delaminating

<hr> تورق، لایه لایه شدگی، برگبرگی

تورق، لایه لایه شدگی، برگبرگی

delamination

delaney clause (or amendment)

delapse

delapsion

delassation

delassement

<hr> معنی : متهم کردن، چغلی کردن، خبرچینی کردن، خبردادن از <hr> معانی دیگر : (بیشتر در اسکاتلند) متهم کردن، تهمت زدن، گزارش علیه کسی دادن، چغلی کردن از، خبر دادن

معنی : متهم کردن، چغلی کردن، خبرچینی کردن، خبردادن از معانی دیگر : (بیشتر در اسکاتلند) متهم کردن، تهمت زدن، گزارش علیه کسی دادن، چغلی کردن از، خبر دادن

delate

delater

delates

delating

delatinization

delatinize

<hr> معنی : تهمت، اتهام، چغلی، اسناد <hr> معانی دیگر : اتهام، چغلی، تهمت، اسناد

معنی : تهمت، اتهام، چغلی، اسناد معانی دیگر : اتهام، چغلی، تهمت، اسناد

delation

delations

delative

<hr> معنی : خبر بر، خبر دهنده <hr> معانی دیگر : خبرچین، سخن چین، تهمت زن

معنی : خبر بر، خبر دهنده معانی دیگر : خبرچین، سخن چین، تهمت زن

delator

delatorian

delators

delavirdine

delaw

<hr> ایالت دلاور (در خاور ایالات متحده) (مخفف آن: de یا del)، رودخانه ی دلاور (که از ایالت های نیویورک و پنسیلوانیا به خلیج دلاور می ریزد)، سرخپوست دلاور (قبیله ی دلاور در راستای رود دلاور زیست می کرد)، زبان سرخپوستان دلاور، دلاوری

ایالت دلاور (در خاور ایالات متحده) (مخفف آن: de یا del)، رودخانه ی دلاور (که از ایالت های نیویورک و پنسیلوانیا به خلیج دلاور می ریزد)، سرخپوست دلاور (قبیله ی دلاور در راستای رود دلاور زیست می کرد)، زبان سرخپوستان دلاور، دلاوری

delaware

delawn

<hr> معنی : تعلل، تاخیر، مکی، تاخیر کردن، عقب انداختن، به تاخیر انداختن، به تاخیر افتادن، بتاخیر انداختن، معطل کردن، معوق گذاردن <hr> معانی دیگر : درنگ، دیرکرد، دیرآیی، دفع الوقت، سردوانی، دیرروی، معطلی، فوت وقت، مولش، دیرفرست، گربه رقصانی، مدت تاخیر، دیرکردن، مولیدن، دیرآمدن یا رفتن، دیرفرستادن، درنگیدن، درنگ کردن، بطی کردن، کند کردن (حرکت)، به بعد موکول کردن، این دست و آن دست کردن، گربه رقصانی کردن، لفت دادن

معنی : تعلل، تاخیر، مکی، تاخیر کردن، عقب انداختن، به تاخیر انداختن، به تاخیر افتادن، بتاخیر انداختن، معطل کردن، معوق گذاردن معانی دیگر : درنگ، دیرکرد، دیرآیی، دفع الوقت، سردوانی، دیرروی، معطلی، فوت وقت، مولش، دیرفرست، گربه رقصانی، مدت تاخیر، دیرکردن، مولیدن، دیرآمدن یا رفتن، دیرفرستادن، درنگیدن، درن

delay

delay distortion

delay element

delay equalizer

delay line

delay line register

delayable

delayage

<hr> معنی : به تاخیر افتاده، معوق <hr> معانی دیگر : به تاخیر افتاده

معنی : به تاخیر افتاده، معوق معانی دیگر : به تاخیر افتاده

delayed

delayed allergy

<hr> (فیزیک - نوترون افشانده شده از مواد دارای نیم زیست) نوترون درنگیده

(فیزیک - نوترون افشانده شده از مواد دارای نیم زیست) نوترون درنگیده

delayed neutron

delayer

delayers

delayful

<hr> کنش درنگ آفرین (عملی که برای تاخیراندازی به منظور کسب فرصت مناسب و غیره انجام گیرد)

کنش درنگ آفرین (عملی که برای تاخیراندازی به منظور کسب فرصت مناسب و غیره انجام گیرد)

delaying action

delayingly

delays

<hr> معنی : بزدایید، حذف شدن، حذف کردن <hr> معانی دیگر : (چاپ) حذف شود، از قلم بیاندازید، در تصحیح حذف شود، پاک کنید

معنی : بزدایید، حذف شدن، حذف کردن معانی دیگر : (چاپ) حذف شود، از قلم بیاندازید، در تصحیح حذف شود، پاک کنید

واژه های حرف "d" - انگلیسی به فارسی