انگلیسی به فارسی

dianoialogy

dianthera

<hr> (گیاه شناسی) جنس میخک ها (از خانواده ی pink که گل میخک یکی از گونه های آنست)، گل میخک، قرنفل

(گیاه شناسی) جنس میخک ها (از خانواده ی pink که گل میخک یکی از گونه های آنست)، گل میخک، قرنفل

dianthus

dianthuses

diantre

diapalma

diapase

<hr> معنی : دو شاخه، دیاپازون، میزان کوک <hr> معانی دیگر : چنگالک (برای تنظیم آوا)، (آلت موسیقی و آواز) دامنه، شش دانگ، گستره ی صداهای هر ساز، (مجازی) دامنه ی هر فعالیت یا احساس، همسازی فزاینده، هارمونی در حال ازدیاد، (موسیقی - قدیمی) وقفه ی بین اکتاو

معنی : دو شاخه، دیاپازون، میزان کوک معانی دیگر : چنگالک (برای تنظیم آوا)، (آلت موسیقی و آواز) دامنه، شش دانگ، گستره ی صداهای هر ساز، (مجازی) دامنه ی هر فعالیت یا احساس، همسازی فزاینده، هارمونی در حال ازدیاد، (موسیقی - قدیمی) وقفه ی بین اکتاو

diapason

diapason stop

diapasonal

diapasons

<hr> (به ویژه نزد برخی حشرات و حلزون ها) میان آسایی (دوران کندی رشد که با کم کنشی و کم شدن سوخت و ساز همراه است)

(به ویژه نزد برخی حشرات و حلزون ها) میان آسایی (دوران کندی رشد که با کم کنشی و کم شدن سوخت و ساز همراه است)

diapause

diapaused

diapauses

<hr> (زیست شناسی) تراپیمایی (کوچ گویچه های خون به ویژه گویچه های قرمز و عبور آنها از دیواره ی مویرگ ها به بافت ها)

(زیست شناسی) تراپیمایی (کوچ گویچه های خون به ویژه گویچه های قرمز و عبور آنها از دیواره ی مویرگ ها به بافت ها)

diapedesis

diapensia family

diapensiaceae

diapensiaceous

diapente

<hr> معنی : پارچهء قنداق، گل و بوته کشیدن، گل و بوته دار کردن، کهنهء بچه را عوض کردن <hr> معانی دیگر : کهنه ی بچه، پارچه ی قنداق، جله، کشال بند، پوشک، پوشک کردن، جله ی بچه را عوض کردن، کهنه ء بچه را عو­ کردن

معنی : پارچهء قنداق، گل و بوته کشیدن، گل و بوته دار کردن، کهنهء بچه را عوض کردن معانی دیگر : کهنه ی بچه، پارچه ی قنداق، جله، کشال بند، پوشک، پوشک کردن، جله ی بچه را عوض کردن، کهنه ء بچه را عو­ کردن

diaper

diaper dermatitis

diapered

diapering

diapers

diaphane

diaphaneity

diaphanie

<hr> علوم مهندسى : دستگاه اندازه گیرى قابلیت گذر نور

علوم مهندسى : دستگاه اندازه گیرى قابلیت گذر نور

diaphanometer

diaphanometric

diaphanometry

diaphanoscope

diaphanotype

<hr> معنی : روشن، شفاف <hr> معانی دیگر : (نازک به طوری که اشیا در آن سوی آن به طور مبهم دیده شوند) فرانما، زلال، فراتاب، مبهم، گنگ، سربسته، نامشخص، تار

معنی : روشن، شفاف معانی دیگر : (نازک به طوری که اشیا در آن سوی آن به طور مبهم دیده شوند) فرانما، زلال، فراتاب، مبهم، گنگ، سربسته، نامشخص، تار

diaphanous

diaphanously

diaphany

diaphemetric

diapheromera

diaphone

diaphones

diaphonic

diaphonies

diaphony

diaphoreses

<hr> عرق (بدن)، تن خیسه، ترتنی، عرق ریزی زیاد، عرق زیاد، خوی بسیار

عرق (بدن)، تن خیسه، ترتنی، عرق ریزی زیاد، عرق زیاد، خوی بسیار

diaphoresis

<hr> معنی : خویاور، عرقاور، خوی اور، معرق <hr> معانی دیگر : (دارو سازی) داروی عرق آور، طب خوی اور

معنی : خویاور، عرقاور، خوی اور، معرق معانی دیگر : (دارو سازی) داروی عرق آور، طب خوی اور

واژه های حرف "d" - انگلیسی به فارسی