انگلیسی به فارسی

<hr> معنی : دیافراگم، میان پرده، حجاب حاجز، پردهء دل، حجاب یا پرده گذاردن، دریچهء نور را بستن <hr> معانی دیگر : (کالبدشناسی) حجاب حاجز، پرده ی دل، (هر غشا یا پرده یا دیواره ای که دو چیز را از هم جدا کند) جداساز، شامه، واشامه، میان بند، سواگر، جداگر، تراشامه، (دوربین عکاسی و غیره) دیافراگم، دریچه ی نور، ترابند، (کلاهک پلاستیکی که برای جلوگیری از آبستنی در مدخل زهدان قرار می دهند) زهدانپوش، در عکاسی دریچه ء نور را بستن

معنی : دیافراگم، میان پرده، حجاب حاجز، پردهء دل، حجاب یا پرده گذاردن، دریچهء نور را بستن معانی دیگر : (کالبدشناسی) حجاب حاجز، پرده ی دل، (هر غشا یا پرده یا دیواره ای که دو چیز را از هم جدا کند) جداساز، شامه، واشامه، میان بند، سواگر، جداگر، تراشامه، (دوربین عکاسی و غیره) دیافراگم، دریچه ی نور، ترابند

diaphragm

diaphragmal

<hr> وابسته به حجاب حاجز، پرده ای، جداری

وابسته به حجاب حاجز، پرده ای، جداری

diaphragmatic

diaphragmatic hernia

diaphragmatic pleurisy

diaphragmatically

diaphragmed

diaphragming

diaphragms

diaphtherin

<hr> تش، مربوط ببدنه ء استخوانهای دراز

تش، مربوط ببدنه ء استخوانهای دراز

diaphyseal

diaphyses

diaphysial

<hr> (کالبدشناسی) بدنه ی استخوان (در مقایسه با دو انتهای آن)، تیغه ی استخوان، میان وخشه

(کالبدشناسی) بدنه ی استخوان (در مقایسه با دو انتهای آن)، تیغه ی استخوان، میان وخشه

diaphysis

diapir

diapiric

diapirs

diaplases

diaplasis

diaplex

diaplexal

diaplexus

diapnoe

diapnotic

diapophyses

diapophysial

<hr> (کالبدشناسی) زائده یی عرضی و فوقانی هریک از مهره های پشت، دیاپوفیز

(کالبدشناسی) زائده یی عرضی و فوقانی هریک از مهره های پشت، دیاپوفیز

diapophysis

diaporthe

<hr> ظهور عکس روى اسلاید شفاف علوم هوایى : تولید حرارت توسط جریانهاى با فرکانس زیاد علوم نظامى : عکس اسلایدى

ظهور عکس روى اسلاید شفاف علوم هوایى : تولید حرارت توسط جریانهاى با فرکانس زیاد علوم نظامى : عکس اسلایدى

diapositive

diapsid

diapsid reptile

diapsida

diapsidan

diarch

diarchic

diarchies

<hr> (حکومت) دو سالاری (حکومتی که توسط دو نفر یا دو نیرو اعمال می شود)، dyarchy : سیستم حکومت متشکل از دو رکن مستقل

(حکومت) دو سالاری (حکومتی که توسط دو نفر یا دو نیرو اعمال می شود)، dyarchy : سیستم حکومت متشکل از دو رکن مستقل

diarchy

diarial

diaries

<hr> معنی : وقایع نگار، روزنامه نگار، نویسندهء دفتر خاطرات روزانه <hr> معانی دیگر : خاطرات نویس، یادبود نویس

معنی : وقایع نگار، روزنامه نگار، نویسندهء دفتر خاطرات روزانه معانی دیگر : خاطرات نویس، یادبود نویس

diarist

diaristic

diarists

<hr> معنی : اسهال <hr> معانی دیگر : طب اسهال

واژه های حرف "d" - انگلیسی به فارسی