انگلیسی به فارسی

electroacoustics

<hr> (تجزیه و تحلیل از راه الکترولیز) فروکافت برقی، برق فروکافت، تجزیه شیمیایی بوسیله جریان برق

(تجزیه و تحلیل از راه الکترولیز) فروکافت برقی، برق فروکافت، تجزیه شیمیایی بوسیله جریان برق

electroanalysis

electroanalytical

electroballistic

electroballistician

electrobath

electrobiological

electrobiologically

electrobiologist

electrobiology

electroblasting

electrobrasser

electrobus

electrocapillarity

electrocapillary

<hr> معنی : ثبت ضربان قلب بوسیله برق <hr> معانی دیگر : (پزشکی) نوار قلب، برق نگاره ی قلب، قلب نگاشت الکتریکی

معنی : ثبت ضربان قلب بوسیله برق معانی دیگر : (پزشکی) نوار قلب، برق نگاره ی قلب، قلب نگاشت الکتریکی

electrocardiogram

electrocardiograms

<hr> (پزشکی) دستگاه نوار قلب، برق نگار قلب، قلب نگار الکتریکی، موج نگار قلب، دستگاه برقی ضربان نگارقلب، تپش نگار

(پزشکی) دستگاه نوار قلب، برق نگار قلب، قلب نگار الکتریکی، موج نگار قلب، دستگاه برقی ضربان نگارقلب، تپش نگار

electrocardiograph

electrocardiographic

electrocardiographically

electrocardiographs

<hr> روانشناسى : قلب نگارى برقى

روانشناسى : قلب نگارى برقى

electrocardiography

electrocatalysis

electrocatalytic

electrocataphoresis

electrocataphoretic

electrocauteries

electrocauterization

electrocautery

electroceramic

electrochemical series

electrochemically

electrochemist

<hr> (بخشی از شیمی که با ایجاد برق از راه واکنش های شیمیایی و بالعکس سروکار دارد) برق شیمی

(بخشی از شیمی که با ایجاد برق از راه واکنش های شیمیایی و بالعکس سروکار دارد) برق شیمی

electrochemistry

electrochronograph

electrochronographic

electrochronometer

electrochronometric

electrocoagulation

electrocoating

electrocolloidal

electrocontractility

<hr> رجوع شود به: electroshock therapy

رجوع شود به: electroshock therapy

electroconvulsive therapy

electrocorticogram

electrocratic

electroculture

<hr> معنی : با برق کشتن، مردن در اثر برق <hr> معانی دیگر : (در اثر حادثه) برق کش شدن، (کسی را) برق گرفتن و مردن، (با صندلی برقی) اعدام کردن، برق کش کردن

معنی : با برق کشتن، مردن در اثر برق معانی دیگر : (در اثر حادثه) برق کش شدن، (کسی را) برق گرفتن و مردن، (با صندلی برقی) اعدام کردن، برق کش کردن

واژه های حرف "e" - انگلیسی به فارسی