انگلیسی به فارسی

<hr> معنی : ناشی، مبرم، بیرون اینده، براینده، اثرات ناشیه <hr> معانی دیگر : پدیدار، (در حال) نمایان شدن، ظاهر شونده، در حال به وجود آمدن، در شرف تکوین، برآینده، فرآمده، (به طور) ناگه آیند، ناگهانه، ناگه آمد، اورژانس، ناگهانی، فوری و فوتی، نوپا، تازه تاسیس، نوبنیاد، تازه مستقل، نوخاسته، طالع، مضر، معلول

معنی : ناشی، مبرم، بیرون اینده، براینده، اثرات ناشیه معانی دیگر : پدیدار، (در حال) نمایان شدن، ظاهر شونده، در حال به وجود آمدن، در شرف تکوین، برآینده، فرآمده، (به طور) ناگه آیند، ناگهانه، ناگه آمد، اورژانس، ناگهانی، فوری و فوتی، نوپا، تازه تاسیس، نوبنیاد، تازه مستقل، نوخاسته، طالع، مضر، معلول

emergent

emergent evolution

emergently

emergers

emerging

emerick

emeried

emeries

emerit

emerita

emerited

emeriti

<hr> معنی : بازنشسته، شاینده، افتخارا از خدمت معاف شده <hr> معانی دیگر : (استاد دانشگاه و غیره) بازنشسته (با حفظ رتبه و عنوان وبرخی مزایا)، متقاعد

معنی : بازنشسته، شاینده، افتخارا از خدمت معاف شده معانی دیگر : (استاد دانشگاه و غیره) بازنشسته (با حفظ رتبه و عنوان وبرخی مزایا)، متقاعد

emeritus

emerituti

emerized

emerod

emerods

emeroid

emeroids

emerse

<hr> (به ویژه در مورد گیاهانی به کار می رود که برگ آنها بر سطح آب یا بالای آن قرار دارد) آب فراز، روآبی

(به ویژه در مورد گیاهانی به کار می رود که برگ آنها بر سطح آب یا بالای آن قرار دارد) آب فراز، روآبی

emersed

<hr> معنی : ظهور، پیدایش، خروج، ظهور ثانی <hr> معانی دیگر : نمایانی

معنی : ظهور، پیدایش، خروج، ظهور ثانی معانی دیگر : نمایانی

emersion

emersions

<hr> رالف والدو امرسن (نویسنده ی امریکایی)

رالف والدو امرسن (نویسنده ی امریکایی)

emerson

emersonian

emersonianism

<hr> معنی : سنگ سنباده، سنباده <hr> معانی دیگر : گرد سنباده، سنباده زدن، سنباده ای

معنی : سنگ سنباده، سنباده معانی دیگر : گرد سنباده، سنباده زدن، سنباده ای

emery

emery board

<hr> پارچه ی سنباده (پارچه ای که گرد سنباده به آن چسبانده اند و برای جلادادن ظروف و ابزار فلزی به کار می رود)

پارچه ی سنباده (پارچه ای که گرد سنباده به آن چسبانده اند و برای جلادادن ظروف و ابزار فلزی به کار می رود)

emery cloth

emery paper

emery rock

<hr> چرخ سنباده، چر&nbsp; سنباده

emery wheel

emerying

emes

emesa

emeses

emesidae

<hr> استفراغ، ومیدن، هراشیدن، بالاآوردن، قی

استفراغ، ومیدن، هراشیدن، بالاآوردن، قی

emesis

emesis basin

emetatrophia

emetia

<hr> معنی : قی اور، داروی استفراغ اور <hr> معانی دیگر : (پزشکی - داروسازی) قی آور، وم آور، تهوغ انگیز، هراش آور، داروی استفراه اور

معنی : قی اور، داروی استفراغ اور معانی دیگر : (پزشکی - داروسازی) قی آور، وم آور، تهوغ انگیز، هراش آور، داروی استفراه اور

emetic

emetical

emetically

emetin

<hr> (داروسازی) امتین (الکالوئید تهوع آوری به فرمول c29h40n2o4)، ایپکائین، امتین

(داروسازی) امتین (الکالوئید تهوع آوری به فرمول c29h40n2o4)، ایپکائین، امتین

واژه های حرف "e" - انگلیسی به فارسی