انگلیسی به فارسی

<hr> (زبان شناسی) فینیک (نام گروهی از زبان های شمال اروپا: فنلاندی و استونی و لپ)، وابسته به این زبان ها، وابسته به nnifهایازبان انها

(زبان شناسی) فینیک (نام گروهی از زبان های شمال اروپا: فنلاندی و استونی و لپ)، وابسته به این زبان ها، وابسته به nnifهایازبان انها

finnic

finnicize

finnick

finnickier

finnickiest

finnicking

finnicky

finnier

finniest

finning

finnip

<hr> معنی : زبان مردم فنلاند، فنلاندی <hr> معانی دیگر : زبان فنلاندی (از زبان های فینیک - شاخه ای از زبان های فینو اوگریک finno-ugric هستند)

معنی : زبان مردم فنلاند، فنلاندی معانی دیگر : زبان فنلاندی (از زبان های فینیک - شاخه ای از زبان های فینو اوگریک finno-ugric هستند)

finnish

finnmarks

finno-

finns

<hr> وابسته به ماهی، ماهی وار، ماهی سان، باله دار، باله سان، پره دار، مثل باله

وابسته به ماهی، ماهی وار، ماهی سان، باله دار، باله سان، پره دار، مثل باله

finny

<hr> (نوعی شراب شری که سک و کم رنگ است) فینو

(نوعی شراب شری که سک و کم رنگ است) فینو

fino

finocchio

finochio

finochios

fins

finshing school

finspot

fintadores

finte

fionnuala

<hr> معنی : فلات، ابدره <hr> معانی دیگر : آبدره، fjord : جغ

معنی : فلات، ابدره معانی دیگر : آبدره، fjord : جغ

fiord

fiorded

fiords

fiorin

fioritura

fioriture

fiot

fipenny

fipple

fipple flute

fipple pipe

fipples

fiqh

fique

fiques

<hr> معنی : شاه درخت <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) نراد، صنوبر (انواع کاج های گسترده از جنس abies)، گیز، مخفف: firkin

معنی : شاه درخت معانی دیگر : (گیاه شناسی) نراد، صنوبر (انواع کاج های گسترده از جنس abies)، گیز، مخفف: firkin

fir clubmoss

fir cone

fir tree

firca

firdausi

<hr> معنی : تندی، تیر، حرارت، شلیک، حریق، اتش، افروختن، شلیک کردن، زبانه کشیدن، پراندن، تیر اندازی کردن، تفنگ یاتوپ را اتش کردن، بیرون کردن، بر افروختن، اتش گرفتن، اتش زدن، انگیختن <hr> معانی دیگر : آتش، آذر، آتش سوزی، (انگلیس) بخاری، (توپ و تفنگ و غیره) تیر اندازی، اشتیاق، تب و تاب، تیر در کردن، (همانند شلیک تفنگ) پشت سر هم پرسش (یا انتقاد یا توهین و غیره) کردن، اخراج کردن (از کار)، آتش افروزی کردن، حریق ایجاد کردن، آتش زدن، (موتورهای درون سوختی و غیره) احتراق ایجاد کردن، مشتعل شدن یا کردن، آتش کردن، روشن کردن، به هیجان آوردن، مشتاق کردن، انگیزاندن، هیجان، برانگیختگی، دامن زدن، (آجر و سفال و غیره را در کوره) پختن، آتش بازی، هر چیز آتش سان، گرم، داغ، درخشان، سختی، مرارت، سرد و گرم روزگار، تب و لرز

معنی : تندی، تیر، حرارت، شلیک، حریق، اتش، افروختن، شلیک کردن، زبانه کشیدن، پراندن، تیر اندازی کردن، تفنگ یاتوپ را اتش کردن، بیرون کردن، بر افروختن، اتش گرفتن، اتش زدن، انگیختن معانی دیگر : آتش، آذر، آتش سوزی، (انگلیس) بخاری، (توپ و تفنگ و غیره) تیر اندازی، اشتیاق، تب و تاب، تیر در کردن، (همانند شلیک

واژه های حرف "f" - انگلیسی به فارسی