انگلیسی به فارسی

keen-eyed

keened

keener

keeners

keenest

keening

<hr> ازروی زیرکی، ازروی تیز هوشی، بذکاوت، بطورتیزیاتند

ازروی زیرکی، ازروی تیز هوشی، بذکاوت، بطورتیزیاتند

keenly

keennesses

<hr> معنی : امانت داری، توجه، حفاظت، علوفه، نگاهداری، مداومت بامری دادن، اداره کردن، حفظ کردن، جلو گیری کردن، ادامه دادن، نگاه داشتن، نگه داری کردن <hr> معانی دیگر : محترم شمردن، پیروی کردن، توجه کردن از، محافظت کردن، پاسداری کردن، حراست کردن، پرورش دادن، ازآن خود داشتن، مالک بودن، داشتن، نگهداشتن، ازدست ندادن، در حالت به خصوصی نگه داشتن، درجا یا وضع به خصوصی باقی ماندن، (به کاری) ادامه دادن، (با: from) خودداری کردن، نکردن، بازداشتن، معاش، خرج، قوت، مرتبا یادداشت کردن، مرتب نوشتن در، (خوراک) تازه باقی ماندن، فاسد نشدن، (با فعل: be ـ عامیانه) در احوال پرسی به کار می رود، (با: from) در دعا و آرزو به کار می رود، قلعه، برج دفاعی، برج قلعه

معنی : امانت داری، توجه، حفاظت، علوفه، نگاهداری، مداومت بامری دادن، اداره کردن، حفظ کردن، جلو گیری کردن، ادامه دادن، نگاه داشتن، نگه داری کردن معانی دیگر : محترم شمردن، پیروی کردن، توجه کردن از، محافظت کردن، پاسداری کردن، حراست کردن، پرورش دادن، ازآن خود داشتن، مالک بودن، داشتن، نگهداشتن، ازدست نداد

keep

keep abreast

keep across

keep apart

keep around

keep at

<hr> معنی : پرهیز کردن، پرهیز کردن از

معنی : پرهیز کردن، پرهیز کردن از

keep away

keep away from

<hr> 1- از افشا یا اقرار خودداری کردن، بروز ندادن، در خود نگهداشتن، 2- بخشی از چیزی را نگهداشتن یا ندادن

1- از افشا یا اقرار خودداری کردن، بروز ندادن، در خود نگهداشتن، 2- بخشی از چیزی را نگهداشتن یا ندادن

keep back

<hr> معنی : مصاحبت کردن <hr> معانی دیگر : 1- (با: with) همنشینی کردن، مصاحبت کردن با، معاشرت کردن با2- همراهی کردن، به همراه رفتن، 1- نزد کسی ماندن، تنها نگذاشتن 2- همراهی کردن

معنی : مصاحبت کردن معانی دیگر : 1- (با: with) همنشینی کردن، مصاحبت کردن با، معاشرت کردن با2- همراهی کردن، به همراه رفتن، 1- نزد کسی ماندن، تنها نگذاشتن 2- همراهی کردن

keep company

<hr> مهار کردن، جلو افزایش (چیزی) را گرفتن، تحت فشار یا ظلم قرار دادن

مهار کردن، جلو افزایش (چیزی) را گرفتن، تحت فشار یا ظلم قرار دادن

keep down

<hr> معنی : خودداری کردن از <hr> معانی دیگر : چیزی را از کسی پنهان کردن

معنی : خودداری کردن از معانی دیگر : چیزی را از کسی پنهان کردن

keep from

keep going

keep in

keep mum

<hr> دور نگهداشتن، حفظ کردن از

دور نگهداشتن، حفظ کردن از

keep off

keep on

keep one's eyes off

keep one's eyes open

keep one's eyes peeled

keep one's eyes skinned

keep one's mouth shut

keep one's nose to the grindstone

keep one's shoulder to the wheel

keep open

keep out

keep out of

keep pace

keep quiet

keep step

keep tabs on

<hr> گوشه ی عزلت برگزیدن، تنها به سربردن، معاشر نبودن، کز کردن، (چیزی را) افشا نکردن، به کسی نگفتن

گوشه ی عزلت برگزیدن، تنها به سربردن، معاشر نبودن، کز کردن، (چیزی را) افشا نکردن، به کسی نگفتن

keep to oneself

keep track

<hr> 1- بالا نگهداشتن، از افتادن جلوگیری کردن 2- ادامه دادن 3- پابه پای کسی یا چیزی رفتن، عقب نیافتادن

1- بالا نگهداشتن، از افتادن جلوگیری کردن 2- ادامه دادن 3- پابه پای کسی یا چیزی رفتن، عقب نیافتادن

keep up

keepable

<hr> معنی : بایگان، نگهدار، نگهبان، حافظ <hr> معانی دیگر : دارنده، پاسدار، مستحفظ، گذربان، زندان بان، متصدی نگهداری جانوران باغ وحش، (انگلیس) متولی، قیم، شکاربان، میرشکار، (اسبابی که نگه می دارد) گیره، چفت

معنی : بایگان، نگهدار، نگهبان، حافظ معانی دیگر : دارنده، پاسدار، مستحفظ، گذربان، زندان بان، متصدی نگهداری جانوران باغ وحش، (انگلیس) متولی، قیم، شکاربان، میرشکار، (اسبابی که نگه می دارد) گیره، چفت

واژه های حرف "k" - انگلیسی به فارسی