انگلیسی به فارسی

marryer

marrymuffe

marrys

<hr> معنی : بهرام <hr> معانی دیگر : (اسطوره های روم) مارس (خدای جنگ که یونانی ها به او می گفتند: ares)، نماد جنگ، مظهر خشونت و نبرد، ستاره مری، خدای جنگ

معنی : بهرام معانی دیگر : (اسطوره های روم) مارس (خدای جنگ که یونانی ها به او می گفتند: ares)، نماد جنگ، مظهر خشونت و نبرد، ستاره مری، خدای جنگ

mars

<hr> (شراب زرد رنگ جزیره ی سیسیل) مارسالا

(شراب زرد رنگ جزیره ی سیسیل) مارسالا

marsala

marsdenia

marse

marseillais

<hr> (سرود ملی کشور فرانسه) مارسیز، مارسیز سرود ملی فرانسه

(سرود ملی کشور فرانسه) مارسیز، مارسیز سرود ملی فرانسه

marseillaise

<hr> شهر مارسی (بندری در جنوب خاوری فرانسه)

شهر مارسی (بندری در جنوب خاوری فرانسه)

marseille

<hr> پارچه ی کلفت و پنبه ای با نقش برجسته

پارچه ی کلفت و پنبه ای با نقش برجسته

marseilles

marses

<hr> معنی : مرداب، باتلاق، باطلاق، لجن زار، سیاه اب <hr> معانی دیگر : لشاب، ماندآب

معنی : مرداب، باتلاق، باطلاق، لجن زار، سیاه اب معانی دیگر : لشاب، ماندآب

marsh

marsh St-John's wort

marsh bellflower

marsh buggy

marsh clematis

marsh cress

marsh elder

marsh fern

<hr> گاز باتلاق (گاز متان که در باتلاق ها و لجن زارها یافت می شود)، گاز متان که در معادن ذغال سنگ وباتلاقهایافت میشود

گاز باتلاق (گاز متان که در باتلاق ها و لجن زارها یافت می شود)، گاز متان که در معادن ذغال سنگ وباتلاقهایافت میشود

marsh gas

marsh gentian

marsh hare

marsh harrier

marsh hawk

marsh hen

marsh horsetail

marsh mallow

marsh marigold

marsh milkweed

marsh orchid

marsh pea

marsh pink

marsh rosemary

marsh tea

marsh trefoil

marsh wren

marsha

<hr> معنی : سر دسته، ارتشبد، مارشال، کلانتر، به ترتیب نشان دادن، راهنمایی کردن با، مرتب کردن <hr> معانی دیگر : (امریکا) کلانتر، مامور دادگاه، رئیس شهربانی، رئیس آتش نشانی، رزم آرایی کردن، (اشیا یا اندیشه ها و غیره) آراستن، نظم و ترتیب دادن، (در اصل) مهتر، اسب دار (در اسطبل های سلطنتی یا اشرافی)، (قرون وسطی) صاحب منصب عالیرتبه ی دربار، مباشر کل، سپهسالار، (ارتش) ارتشبد، بالاترین رتبه ی نظامی (در بیشتر کشورها)، (انگلیس) مارشال نیروی هوایی، (در رژه ها و مراسم فارغ التحصیلی و غیره) ناظم صف و متصدی تشریفات، راهنمایی کردن با تشریفات

معنی : سر دسته، ارتشبد، مارشال، کلانتر، به ترتیب نشان دادن، راهنمایی کردن با، مرتب کردن معانی دیگر : (امریکا) کلانتر، مامور دادگاه، رئیس شهربانی، رئیس آتش نشانی، رزم آرایی کردن، (اشیا یا اندیشه ها و غیره) آراستن، نظم و ترتیب دادن، (در اصل) مهتر، اسب دار (در اسطبل های سلطنتی یا اشرافی)، (قرون وسطی) ص

marshal

marshalate

marshalcies

marshalcy

marshaler

marshaless

<hr> جورج مارشال (سردار و دولتمرد امریکایی)

جورج مارشال (سردار و دولتمرد امریکایی)

marshall

<hr> جزایر مارشال (در باختر اقیانوس آرام - تحت اداره ی امریکا)

جزایر مارشال (در باختر اقیانوس آرام - تحت اداره ی امریکا)

واژه های حرف "m" - انگلیسی به فارسی