انگلیسی به فارسی

<hr> معنی : دلربایی، درهم و برهمی، خوراک همه چیز درهم، خمیر نرم، خرد کردن، خمیر کردن، لاس زدن <hr> معانی دیگر : به صورت پوره درآوردن، پخچودن، خرد و خمیر کردن، له کردن، آمیزه ی درهم و برهم، چیز قاتی پاتی، معجون، (آبجوسازی) خیسانده ی مالت، مالت را خیساندن، (خوراک دام) نواله، خیسانده ی سبوس و جو و کاه، هر آمیزه ی نرم و خمیر مانند، (سیب زمینی و غیره) پوره، خیسانده ء مالت، نرم کردن، شیفتن، مفتون کردن

معنی : دلربایی، درهم و برهمی، خوراک همه چیز درهم، خمیر نرم، خرد کردن، خمیر کردن، لاس زدن معانی دیگر : به صورت پوره درآوردن، پخچودن، خرد و خمیر کردن، له کردن، آمیزه ی درهم و برهم، چیز قاتی پاتی، معجون، (آبجوسازی) خیسانده ی مالت، مالت را خیساندن، (خوراک دام) نواله، خیسانده ی سبوس و جو و کاه، هر آمیزه 

mash

masha

mashak

mashal

mashallah

masham

mashed potato

mashelton

<hr> معنی : کوبنده، گوشت کوب، الت قطع کردن یا خرد کردن <hr> معانی دیگر : (خوراک پزی) آلت له کردن (سیب زمینی و غیره)، پوره ساز، له گر، ساطور

معنی : کوبنده، گوشت کوب، الت قطع کردن یا خرد کردن معانی دیگر : (خوراک پزی) آلت له کردن (سیب زمینی و غیره)، پوره ساز، له گر، ساطور

masher

mashers

mashes

mashgiach

mashgichim

<hr> شهر مشهد (در شمال خاوری ایران)

شهر مشهد (در شمال خاوری ایران)

mashhad

mashie

mashies

mashiest

mashiness

mashing

mashlam

mashlin

mashloch

mashlum

mashman

mashmen

mashona

mashpee

mashrebeeyah

mashrebeeyeh

mashy

masjid

<hr> معنی : بالماسکه، شادمانی، ماسک، لفافه، نقاب، روبند، پوشانه، ماسک زدن، پوشاندن، پنهان کردن <hr> معانی دیگر : رخپوش، رخگیر، هر چیزی که پنهان کند یا ظاهر را عوض کند، پرده، پوشش، تظاهر، پوشش ایمنی چهره، چهره پوش، (نقاب وار) پوشاندن، نهان کردن، بروز ندادن، (صدا یا مزه یا بو و غیره را) نامحسوس کردن، با نوار چسب پوشاندن، روکش کردن، (در مهمانی ها و غیره) نقاب زدن، رخپوش زدن، رجوع شود به: masquerade، نقاب پوش، آدم رخپوش دار، مجسمه ی صورت و گردن، سرتندیس، (تئاتر یونان و روم) ماسک (که هویت شخصیت را آشکار می کرد و ضمنا صدای هنرپیشه را نیز تقویت می کرد)، صورتک، (جانورشناسی) نواره ی رنگی صورت جانور (به ویژه در راستای چشمان)، (حشره شناسی) سازواره ی نقاب مانند، (ارتش - وسیله ی استتار توپخانه و عملیات جنگی و غیره) پنهان ساز، (عکاسی) نورگیر، مات نما، بهانه، عیاشی، خوش گذرانی

معنی : بالماسکه، شادمانی، ماسک، لفافه، نقاب، روبند، پوشانه، ماسک زدن، پوشاندن، پنهان کردن معانی دیگر : رخپوش، رخگیر، هر چیزی که پنهان کند یا ظاهر را عوض کند، پرده، پوشش، تظاهر، پوشش ایمنی چهره، چهره پوش، (نقاب وار) پوشاندن، نهان کردن، بروز ندادن، (صدا یا مزه یا بو و غیره را) نامحسوس کردن، با نوار چس

mask

mask of pregnancy

mask register

maskable

maskalonge

maskalonges

maskanonge

maskanonges

<hr> معنی : ماسک زده <hr> معانی دیگر : رخپوش دار، نقاب زده، ماسک دار، چهره پوش دار، نهان، پنهان، مستتر

معنی : ماسک زده معانی دیگر : رخپوش دار، نقاب زده، ماسک دار، چهره پوش دار، نهان، پنهان، مستتر

masked

<hr> بالماسکه، مهمانی که در آن رخپوش (ماسک) می زنند، رقصبا نقاب، رقصبا هیئت مبدل

بالماسکه، مهمانی که در آن رخپوش (ماسک) می زنند، رقصبا نقاب، رقصبا هیئت مبدل

masked ball

masked shrew

maskeg

maskegon

maskegs

maskelynite

<hr> معنی : ماسک دار <hr> معانی دیگر : رخپوش زده، آدم نقاب دار، شرکت کننده در مهمانی و غیره که در آن ماسک می زنند

معنی : ماسک دار معانی دیگر : رخپوش زده، آدم نقاب دار، شرکت کننده در مهمانی و غیره که در آن ماسک می زنند

واژه های حرف "m" - انگلیسی به فارسی