انگلیسی به فارسی

matachina

matachinas

mataco

<hr> معنی : ماتادور، گاوباز اسپانیولی <hr> معانی دیگر : (از ریشه ی فارسی: مات) گاوباز (که با شمشیر گاو را می کشد)

معنی : ماتادور، گاوباز اسپانیولی معانی دیگر : (از ریشه ی فارسی: مات) گاوباز (که با شمشیر گاو را می کشد)

matador

matadors

mataeological

mataeologue

mataeology

mataeotechny

matagalpa

matagalpan

matagory

matai

matajuelo

matalan

matamata

matambala

matamoro

matanza

matapan

matapi

matar

matara

matasano

matatua

matawan

matax

<hr> معنی : حریف، جفت، نظیر، همسر، لنگه، تطابق، تطبیق، مسابقه، ازدواج، کبریت، چوب کبریت، حریف کسی بودن، زور ازمایی، همتا، خواستگاری کردن، جور بودن با، بهم امدن، خوردن، وصلت دادن، تطبیق کردن <hr> معانی دیگر : کبریت (هر یک از چوب های درون قوطی کبریت)، (در اصل) فتیله ی توپ و بمب و غیره، تا، برابر، همانند، (با همدیگر) جور، همداوی، ناورد، هماوری، آورد، پادکوشی، قرارداد زناشویی، زناشویی، همسر آینده (احتمالی)، همسر مناسب، هماورد، رقیب، به ازدواج هم درآمدن یا درآوردن، زن دادن، شوهر کردن یا دادن، همسر یافتن (برای کسی)، مقابله کردن، (باموفقیت) درافتادن (با کسی)، رقابت کردن، هم چشمی کردن، زورآزمایی کردن، برابر بودن (با)، مشابه بودن، همانند بودن، جور شدن یا بودن، جفت بودن، لنگه ی هم بودن، به هم آمدن، خوردن (به)، همتابودن، هماورد (یا رقیب یا حریف یا برابر یا جفت) یافتن یا ارائه دادن، جور کردن، جفت کردن، همانند کردن، مقایسه کردن، شیر یا خط کردن (to flipcoins هم می گویند)، رونوشت، روگرفت

معنی : حریف، جفت، نظیر، همسر، لنگه، تطابق، تطبیق، مسابقه، ازدواج، کبریت، چوب کبریت، حریف کسی بودن، زور ازمایی، همتا، خواستگاری کردن، جور بودن با، بهم امدن، خوردن، وصلت دادن، تطبیق کردن معانی دیگر : کبریت (هر یک از چوب های درون قوطی کبریت)، (در اصل) فتیله ی توپ و بمب و غیره، تا، برابر، همانند، (با هم

match

match game

match plane

match play

<hr> (به ویژه در تنیس) آخرین امتیاز برای بردن مسابقه، اخرین امتیاز برای بردن مسابقه

(به ویژه در تنیس) آخرین امتیاز برای بردن مسابقه، اخرین امتیاز برای بردن مسابقه

match point

match-up

<hr> معنی : خوش ایند، سازگار، بهم جور شدنی <hr> معانی دیگر : بهم جور شدنی، سازگار

معنی : خوش ایند، سازگار، بهم جور شدنی معانی دیگر : بهم جور شدنی، سازگار

matchable

matchableness

matchably

matchboard

matchboarding

<hr> کبریت بغلی، کبریت مقوایی

کبریت بغلی، کبریت مقوایی

matchbook

matchbox

<hr> معنی : تطبیق یافته <hr> معانی دیگر : مطابق

معنی : تطبیق یافته معانی دیگر : مطابق

matched

matched game

matched order

matcher

matchers

matches

matchet

<hr> معنی : مطابق <hr> معانی دیگر : کامپیوتر : تطبیق الکترونیک : جفتگرى منطبق

معنی : مطابق معانی دیگر : کامپیوتر : تطبیق الکترونیک : جفتگرى منطبق

واژه های حرف "m" - انگلیسی به فارسی