انگلیسی به فارسی

<hr> معنی : کف دریا، هیدروسیلیکات منیزیم <hr> معانی دیگر : کف دریا (هیدروسیلیکات منیزیم h4mg2si3o10 که سفید و نرم است و از آن پیپ و غیره می سازند)، سرچپق یاسرقلیانی که ازاین سنگ ساخته میشود

معنی : کف دریا، هیدروسیلیکات منیزیم معانی دیگر : کف دریا (هیدروسیلیکات منیزیم h4mg2si3o10 که سفید و نرم است و از آن پیپ و غیره می سازند)، سرچپق یاسرقلیانی که ازاین سنگ ساخته میشود

meerschaum

meerschaums

<hr> شهر میرت (در هندوستان)

meerut

meese

<hr> معنی : تقاطع، جلسه، نشست، نشست گاه، اشتراک، شایسته، مناسب، مقتضی، در خور، دلچسب، برخورد کردن، تقاطع کردن، تلاقی کردن، مواجه شدن، پیوستن، یافتن، مواجه شدن با، ملاقات کردن، مصادف شدن با <hr> معانی دیگر : دیدار کردن، برخوردن به، هنگام ورود کسی یا چیزی حضور داشتن، پیشواز رفتن، به هم خوردن، تماس حاصل کردن، معرفی شدن، آشناشدن، مصاف کردن، پاسخ دادن، روبرو شدن با، از عهده برآمدن، (به طور موثر) رسیدگی کردن، برآورده کردن، کفاف دادن، تجربه کردن (چیز ناخوشایند)، (دید یا چشم و غیره) به هم دوخته شدن، گرد هم آمدن (برای معامله یا مذاکره وغیره)، جلسه تشکیل دادن، گردهمایی (به ویژه ورزشی)، مسابقه، ناورد، همداوی، محل گردهمایی، دیدارگاه، شرکت کننده در گردهمایی، (نادر) سزاوار، vi : برخورد کردن، معرفی شدن به

معنی : تقاطع، جلسه، نشست، نشست گاه، اشتراک، شایسته، مناسب، مقتضی، در خور، دلچسب، برخورد کردن، تقاطع کردن، تلاقی کردن، مواجه شدن، پیوستن، یافتن، مواجه شدن با، ملاقات کردن، مصادف شدن با معانی دیگر : دیدار کردن، برخوردن به، هنگام ورود کسی یا چیزی حضور داشتن، پیشواز رفتن، به هم خوردن، تماس حاصل کردن، مع

meet

<hr> 1- تجربه کردن، تحمل کردن 2- دریافت کردن 3- برخورد به، (اتفاقا) ملاقات کردن

1- تجربه کردن، تحمل کردن 2- دریافت کردن 3- برخورد به، (اتفاقا) ملاقات کردن

meet up with

meeten

<hr> ملاقات کننده، برخورد کننده

ملاقات کننده، برخورد کننده

meeter

meeters

meeth

meethelp

meethelper

<hr> معنی : برخورد، اجتماع، تلاقی، انجمن، مجمع، جماعت، هم ایش، اجماع، ملاقات، جماعت همراهان، میتینگ، جلسه، نشست، متلاقی <hr> معانی دیگر : دیدار، گردهمایی، مجلس، (محل) تلاقی، (محل) برخورد، برخوردگاه، هم دیدارگاه، (کلیسای مورمون و کوایکر و غیره) گردهمایی نیایشی، محل گردهمایی، یک سلسله مسابقات اسب دوانی یا سگ دوانی (که طی چند روز در محل واحدی برگزار می شود)

معنی : برخورد، اجتماع، تلاقی، انجمن، مجمع، جماعت، هم ایش، اجماع، ملاقات، جماعت همراهان، میتینگ، جلسه، نشست، متلاقی معانی دیگر : دیدار، گردهمایی، مجلس، (محل) تلاقی، (محل) برخورد، برخوردگاه، هم دیدارگاه، (کلیسای مورمون و کوایکر و غیره) گردهمایی نیایشی، محل گردهمایی، یک سلسله مسابقات اسب دوانی یا سگ دو

meeting

meeting house

meeting of minds

<hr> معنی : میعادگاه <hr> معانی دیگر : مجلس قانون ـ فقه : محل ملاقات

معنی : میعادگاه معانی دیگر : مجلس قانون ـ فقه : محل ملاقات

meeting place

meetinger

<hr> دیدارگاه (به ویژه برای نیایش)، تالار یا ساختمانی که در آن اجتماع می کنند، پرستش گاه، معبد، عبادتگاه

دیدارگاه (به ویژه برای نیایش)، تالار یا ساختمانی که در آن اجتماع می کنند، پرستش گاه، معبد، عبادتگاه

meetinghouse

<hr> چنانکه در خور باشد، چنانکه باید و شاید، بطور شایسته

چنانکه در خور باشد، چنانکه باید و شاید، بطور شایسته

meetly

meetness

meetnesses

meets

meetup

mefenamic acid

mefloquine hydrochloride

<hr> پیشوند:، بزرگ، کلان [megaphone یا megacephalic]، میلیون، مگا

پیشوند:، بزرگ، کلان [megaphone یا megacephalic]، میلیون، مگا

mega

mega-

megabar

megabars

megabat

<hr> معنی : میلیون ذره، مگاذره <hr> معانی دیگر : میلیون ذره، مگاذره

معنی : میلیون ذره، مگاذره معانی دیگر : میلیون ذره، مگاذره

megabit

megabits

<hr> (خودمانی)، یک میلیون دلار، پول هنگفت

(خودمانی)، یک میلیون دلار، پول هنگفت

megabuck

megabucks

<hr> (کامپیوتر)، یکان گنجایی برابر با 1048576 بایت

واژه های حرف "m" - انگلیسی به فارسی