انگلیسی به فارسی

onion smut

onion stem

onion thrips

onion yellow dwarf

onionet

onionlike

onionpeel

onions

<hr> معنی : پوست پیاز، کاغذ نازک زرورق <hr> معانی دیگر : پوست پیاز، کاغذ نازک زرورق، یکجور کاغذ نازک که ماننداست به پوست پیاز

معنی : پوست پیاز، کاغذ نازک زرورق معانی دیگر : پوست پیاز، کاغذ نازک زرورق، یکجور کاغذ نازک که ماننداست به پوست پیاز

onionskin

onirotic

onisciform

oniscoid

oniscoidea

oniscoidean

onium

onker

onkilonite

onlaid

onlap

onlay

onlaying

onlepy

onless

onliest

<hr> معنی : درون خطی <hr> معانی دیگر : درون خطی، مورد کاربرد، مورد استعمال، در تولید، آماده ی تولید

معنی : درون خطی معانی دیگر : درون خطی، مورد کاربرد، مورد استعمال، در تولید، آماده ی تولید

online

online operation

online storage

onlook

<hr> معنی : ناظر، تماشاچی، تماشاگر <hr> معانی دیگر : رهگذری که چیزی را تماشا می کند یا شاهد می شود، نظاره کننده، مراقب

معنی : ناظر، تماشاچی، تماشاگر معانی دیگر : رهگذری که چیزی را تماشا می کند یا شاهد می شود، نظاره کننده، مراقب

onlooker

onlookers

onlooking

<hr> معنی : بیگانه، تنها، محض، فرد، یگانه، فقط بخاطر، محضا، بس، فقط، صرفا <hr> معانی دیگر : یکتا، لکن، لیکن، ولی، اما، بلکه، بالاخره، در پایان، مح­، عمده، منحصرا

معنی : بیگانه، تنها، محض، فرد، یگانه، فقط بخاطر، محضا، بس، فقط، صرفا معانی دیگر : یکتا، لکن، لیکن، ولی، اما، بلکه، بالاخره، در پایان، مح­، عمده، منحصرا

only

only if

only too

only when

onmarch

onocentaur

onocrotal

onofrite

onohippidium

onolatry

onomancer

onomancy

onomantia

onomasiological

onomasiology

<hr> معنی : کینه، اسمی، وابسته به اسم، مرکب از اسم <hr> معانی دیگر : وابسته به نام، نام وار

معنی : کینه، اسمی، وابسته به اسم، مرکب از اسم معانی دیگر : وابسته به نام، نام وار

onomastic

واژه های حرف "o" - انگلیسی به فارسی