انگلیسی به فارسی

paraiba

parainfluenza virus

paraison

paraiyan

<hr> معنی : طوطی کوچک دراز دم، طوطی کوچک دراز دم وسبز رنگ <hr> معانی دیگر : (انواع طوطی های ریزه اندام که دم دراز دارند) طوطی دم دراز، parrakeet طوطی کوچک دراز دم

معنی : طوطی کوچک دراز دم، طوطی کوچک دراز دم وسبز رنگ معانی دیگر : (انواع طوطی های ریزه اندام که دم دراز دارند) طوطی دم دراز، parrakeet طوطی کوچک دراز دم

parakeet

parakeratosis

parakinesia

parakinesis

paralactate

paralalia

paralambdacism

paralambdacismus

paralanguage

paralaurionite

<hr> (شیمی) پارآلدئید (آبگونه ی بی رنگ به فرمول c6h12o3)، آلدئیدپارا

(شیمی) پارآلدئید (آبگونه ی بی رنگ به فرمول c6h12o3)، آلدئیدپارا

paraldehyde

parale

<hr> دستیار وکیل دادگستری، کمک وکیل

دستیار وکیل دادگستری، کمک وکیل

paralegal

paraleipsis

paralepsis

<hr> روانشناسى : نابهنجارخوانى

روانشناسى : نابهنجارخوانى

paralexia

paralexic

paralgesia

paralgesic

paralian

paralimnion

paralinguistic

paralinguistic communication

paralinguistics

paralinin

paralipomena

paralipomenon

paralipses

paralitical

parallactic

parallactical

parallactically

<hr> معنی : انطباق، اختلاف منظر <hr> معانی دیگر : (نجوم - نورشناسی) اختلاف دید، زاویه ی اختلاف منظر، پرادگرش، پارالاکس، اختلاف رویت با در نظر گرفتن محل دید ناظر

معنی : انطباق، اختلاف منظر معانی دیگر : (نجوم - نورشناسی) اختلاف دید، زاویه ی اختلاف منظر، پرادگرش، پارالاکس، اختلاف رویت با در نظر گرفتن محل دید ناظر

parallax

parallaxes

<hr> معنی : مدار، خط موازی، خط متوازی، متوازی، برابر، موازی، موازی کردن، برابر کردن <hr> معانی دیگر : هم راستا، هم رو، هم بال، مشابه، همانند، شبیه، نظیر، همتا، عرض جغرافیایی، مدار برگشتگاه شمالی و جنوبی، مدار جغرافیایی (parallel of latitude هم می گویند)، هم راستا کردن یا بودن، برابر بودن با، همتراز بودن با، مقایسه کردن (برای نشان دادن شباهت)، مشابهت داشتن، همسانی، تشابه، همانندی، (برق) اتصال موازی، موازی کار کردن دو یا چند دستگاه، اتصال موازی کردن

معنی : مدار، خط موازی، خط متوازی، متوازی، برابر، موازی، موازی کردن، برابر کردن معانی دیگر : هم راستا، هم رو، هم بال، مشابه، همانند، شبیه، نظیر، همتا، عرض جغرافیایی، مدار برگشتگاه شمالی و جنوبی، مدار جغرافیایی (parallel of latitude هم می گویند)، هم راستا کردن یا بودن، برابر بودن با، همتراز بودن با، م

parallel

parallel access

parallel adder

<hr> (ژیمناستیک) پارالل، ورزش پارالل ژیمناستیک

واژه های حرف "p" - انگلیسی به فارسی