انگلیسی به فارسی

<hr> معنی : پدرکشی <hr> معانی دیگر : خائن به میهن

معنی : پدرکشی معانی دیگر : خائن به میهن

patricide

patricides

<hr> اسم خاص مذکر (مخفف: pat و rick)

اسم خاص مذکر (مخفف: pat و rick)

patrick

patriclan

patriclinous

patrico

patridge

patrikin

patrilateral

patrilineage

<hr> معنی : وابسته به دودمان پدری، نسب پدری <hr> معانی دیگر : پدر تباری، پدر تبار (در برابر: مادر تباری، مادر تبار matrilineal)

معنی : وابسته به دودمان پدری، نسب پدری معانی دیگر : پدر تباری، پدر تبار (در برابر: مادر تباری، مادر تبار matrilineal)

patrilineal

patrilineal kin

patrilineal sib

patrilineally

patrilinear

patrilinearly

patrilinies

patriliny

patrilocal

patrilocality

<hr> معنی : ارثی، وابسته میرای <hr> معانی دیگر : وابسته میراک

معنی : ارثی، وابسته میرای معانی دیگر : وابسته میراک

patrimonial

patrimonially

patrimonies

patrimonium

<hr> معنی : میرای، اری پدری، ثروت موروثی <hr> معانی دیگر : ارث پدری، ارث اجدادی، پدرگان، (فرهنگی و ادبی و معدنی و غیره) میراث، ثروت (یا استعداد و غیره) خداداد، موقوفه، ملک واگذاری (به موسسات آموزشی یا دینی و غیره)، ارک پدری، میراک

معنی : میرای، اری پدری، ثروت موروثی معانی دیگر : ارث پدری، ارث اجدادی، پدرگان، (فرهنگی و ادبی و معدنی و غیره) میراث، ثروت (یا استعداد و غیره) خداداد، موقوفه، ملک واگذاری (به موسسات آموزشی یا دینی و غیره)، ارک پدری، میراک

patrimony

patrin

patriofelis

<hr> معنی : هم میهن، میهن دوست <hr> معانی دیگر : وطن پرست، میهن پرست

معنی : هم میهن، میهن دوست معانی دیگر : وطن پرست، میهن پرست

patriot

patriotess

<hr> میهن دوست، وطن دوست، میهن پرستانه، وطن پرستانه

میهن دوست، وطن دوست، میهن پرستانه، وطن پرستانه

patriotic

patriotical

<hr> ازروی میهن پرستی، میهن پرستانه، وطن پرستانه

ازروی میهن پرستی، میهن پرستانه، وطن پرستانه

patriotically

patriotics

<hr> معنی : میهن پرستی <hr> معانی دیگر : میهن دوستی، وطن پرستی، عرق ملی

معنی : میهن پرستی معانی دیگر : میهن دوستی، وطن پرستی، عرق ملی

patriotism

patriots

patripassianism

patripassianist

patripassianly

patripotestal

<hr> معنی : وابسته به اولیاء وبزرگان مذهب <hr> معانی دیگر : وابسته به پیشوایان آغازین مسیحیت

معنی : وابسته به اولیاء وبزرگان مذهب معانی دیگر : وابسته به پیشوایان آغازین مسیحیت

واژه های حرف "p" - انگلیسی به فارسی