انگلیسی به فارسی

rebrew

rebrick

rebridge

rebrighten

rebring

rebringer

<hr> (از رادیو و تلویزیون) دوباره پخش کردن، باز پخش کردن، برنامه مکرر، برنامه تکراری پخش کردن رادیو وتلویزیون

(از رادیو و تلویزیون) دوباره پخش کردن، باز پخش کردن، برنامه مکرر، برنامه تکراری پخش کردن رادیو وتلویزیون

rebroadcast

rebroadcasted

rebroadcasting

rebroadened

rebroadening

rebroadens

rebrush

rebrutalize

rebs

rebubble

rebuckle

rebuckled

rebuckling

rebud

rebudget

rebudgeted

rebudgeting

<hr> معنی : رد، دفع، ضربت متقابل و تند، جلو گیری کردن، رد کردن <hr> معانی دیگر : (نصیحت یا پیشنهاد و غیره را به طور زننده) نپذیرفتن، پس زدن، دفع کردن، منع

معنی : رد، دفع، ضربت متقابل و تند، جلو گیری کردن، رد کردن معانی دیگر : (نصیحت یا پیشنهاد و غیره را به طور زننده) نپذیرفتن، پس زدن، دفع کردن، منع

rebuff

rebuffable

rebuffably

rebuffed

rebuffet

rebuffproof

rebuffs

<hr> معنی : چیز دو باره ساخته شده، باز ساختن، دوباره ساختمان کردن <hr> معانی دیگر : بازسازی کردن، دوباره ساختن، تجدید بنا کردن

معنی : چیز دو باره ساخته شده، باز ساختن، دوباره ساختمان کردن معانی دیگر : بازسازی کردن، دوباره ساختن، تجدید بنا کردن

rebuild

rebuilder

<hr> از نو بنا کردن معمارى : نوسازى کردن

از نو بنا کردن معمارى : نوسازى کردن

rebuilding

rebuilds

<hr> معنی : چیز دوباره ساخته شده <hr> معانی دیگر : نوسازى بازرگانى : تجدید بنا

معنی : چیز دوباره ساخته شده معانی دیگر : نوسازى بازرگانى : تجدید بنا

rebuilt

<hr> معنی : سرزنش، زخم زبان، ملامت، طعنه، گوشمالی، سرکوفت، سرکوفت دادن، توبیخ کردن، ملامت کردن، عتاب کردن، زخم زبان زدن، سرزنش کردن <hr> معانی دیگر : (شدیدا) سرزنش کردن، سرکوفت زدن، نکوهش کردن، کواژ، توبی&nbsp; کردن

معنی : سرزنش، زخم زبان، ملامت، طعنه، گوشمالی، سرکوفت، سرکوفت دادن، توبیخ کردن، ملامت کردن، عتاب کردن، زخم زبان زدن، سرزنش کردن معانی دیگر : (شدیدا) سرزنش کردن، سرکوفت زدن، نکوهش کردن، کواژ، توبی کردن

rebuke

rebukeable

rebuked

rebukeful

rebukefully

rebukefulness

rebukeproof

<hr> معنی : ملامت کننده <hr> معانی دیگر : ملامت کننده

واژه های حرف "r" - انگلیسی به فارسی