انگلیسی به فارسی

<hr> مخفف : reconnaissance، کوچکترین بخش دی.ان.ای (dna) که بازپیوست پذیر است، بازپیوستک

مخفف : reconnaissance، کوچکترین بخش دی.ان.ای (dna) که بازپیوست پذیر است، بازپیوستک

recon

reconceal

reconcede

reconceive

reconcentrado

reconcentrate

reconcentrated

reconcentrates

reconcentrating

reconcentration

reconcert

reconcession

<hr> اصلاح پذیری، التیام پذیری، قابلیت تطبیق

اصلاح پذیری، التیام پذیری، قابلیت تطبیق

reconcilability

<hr> معنی : قابل تلفیق <hr> معانی دیگر : آشتی پذیر، تطبیق پذیر

معنی : قابل تلفیق معانی دیگر : آشتی پذیر، تطبیق پذیر

reconcilable

reconcilableness

reconcilably

<hr> معنی : اشتی دادن، وفق دادن، تطبیق کردن، صلح دادن، راضی ساختن <hr> معانی دیگر : آشتی کردن، آشتی دادن، دوست وار کردن یا شدن، (اختلاف و غیره) برطرف کردن، رفع کردن، تلفیق کردن، سازگار کردن، منطبق کردن، برابر کردن، راضی کردن، قبولاندن، پذیراندن

معنی : اشتی دادن، وفق دادن، تطبیق کردن، صلح دادن، راضی ساختن معانی دیگر : آشتی کردن، آشتی دادن، دوست وار کردن یا شدن، (اختلاف و غیره) برطرف کردن، رفع کردن، تلفیق کردن، سازگار کردن، منطبق کردن، برابر کردن، راضی کردن، قبولاندن، پذیراندن

reconcile

reconciled

reconcilee

reconcileless

reconcilements

reconciler

reconcilers

reconciles

reconciliated

reconciliating

<hr> معنی : مصالحه، اصلاح، تلفیق، اشتی <hr> معانی دیگر : آشتی، دوست واری

معنی : مصالحه، اصلاح، تلفیق، اشتی معانی دیگر : آشتی، دوست واری

reconciliation

reconciliations

reconciliator

<hr> معنی : مصالحه امیز <hr> معانی دیگر : مصالحه امیز

معنی : مصالحه امیز معانی دیگر : مصالحه امیز

reconciliatory

reconciling

reconcilingly

reconclude

reconclusion

reconcoct

reconcrete

recondemn

recondemnation

recondensation

recondense

recondensed

recondenses

recondensing

<hr> معنی : پیچیده، نهان، پوشیده، مرموز <hr> معانی دیگر : بغرنج، ژرف، پرمعنا، عمیق، دیر فهمیدنی، وابسته به مطالب ژرف

معنی : پیچیده، نهان، پوشیده، مرموز معانی دیگر : بغرنج، ژرف، پرمعنا، عمیق، دیر فهمیدنی، وابسته به مطالب ژرف

recondite

reconditely

reconditeness

<hr> معنی : سر وصورت دادن به، نو کاری کردن <hr> معانی دیگر : دوباره سروصورت دادن، اصلاح کردن، تعمیر کردن، بازسازی کردن، قسمت های فرسوده را تعمیر و تعوی­ کردن

معنی : سر وصورت دادن به، نو کاری کردن معانی دیگر : دوباره سروصورت دادن، اصلاح کردن، تعمیر کردن، بازسازی کردن، قسمت های فرسوده را تعمیر و تعوی­ کردن

recondition

<hr> تعمیر مجدد معمارى : تقویت روکش روانشناسى : شرطى کردن مجدد ورزش : تجدید امادگى

تعمیر مجدد معمارى : تقویت روکش روانشناسى : شرطى کردن مجدد ورزش : تجدید امادگى

واژه های حرف "r" - انگلیسی به فارسی