انگلیسی به فارسی

tarlike

tarltonize

<hr> معنی : جاده اسفالته دارای سنگفرش <hr> معانی دیگر : (نام بازرگانی نوعی آسفالت که از قیر زغال سنگ می سازند) تارمک، (انگلیس) باند فرودگاه، tarmacadam جاده اسفالته دارای سنگفرش

معنی : جاده اسفالته دارای سنگفرش معانی دیگر : (نام بازرگانی نوعی آسفالت که از قیر زغال سنگ می سازند) تارمک، (انگلیس) باند فرودگاه، tarmacadam جاده اسفالته دارای سنگفرش

tarmac

<hr> معنی : جاده اسفالته دارای سنگفرش <hr> معانی دیگر : tarmacadam جاده اسفالته دارای سنگفرش

معنی : جاده اسفالته دارای سنگفرش معانی دیگر : tarmacadam جاده اسفالته دارای سنگفرش

tarmacadam

tarman

tarmi

tarmined

tarmosined

<hr> معنی : دریاچه عمیق و کوچک کوهستانی <hr> معانی دیگر : گواب، آبگیر، دریاچه ی تشتکی

معنی : دریاچه عمیق و کوچک کوهستانی معانی دیگر : گواب، آبگیر، دریاچه ی تشتکی

tarn

tarnal

tarnal ('tarnal)

tarnally

<hr> (محلی) رجوع شود به: damnation

(محلی) رجوع شود به: damnation

tarnation

<hr> معنی : تیره کردن، لکه دار کردن، کدر کردن <hr> معانی دیگر : (سطح فلز - در اثر مجاورت با هوا و غیره) کدر کردن یا شدن، از جلا افتادن، سیاه شدن، (خاطره یا شهرت و غیره) لکه دار کردن یا شدن، مکدر شدن یا کردن، خدشه دار کردن، کدر شدگی، ماتی، سیاه شدگی

معنی : تیره کردن، لکه دار کردن، کدر کردن معانی دیگر : (سطح فلز - در اثر مجاورت با هوا و غیره) کدر کردن یا شدن، از جلا افتادن، سیاه شدن، (خاطره یا شهرت و غیره) لکه دار کردن یا شدن، مکدر شدن یا کردن، خدشه دار کردن، کدر شدگی، ماتی، سیاه شدگی

tarnish

tarnishable

tarnished

tarnished plant bug

tarnisher

tarnishes

tarnishment

tarnishproof

tarnkappe

tarnlike

tarns

tarnside

<hr> (گیاه شناسی) تارو (colocasia esculenta از خانواده ی arum - بومی نواحی گرمسیر آسیا - ریشه ی آن خوراکی است)، گوش فیل نواحی گرمسیر

(گیاه شناسی) تارو (colocasia esculenta از خانواده ی arum - بومی نواحی گرمسیر آسیا - ریشه ی آن خوراکی است)، گوش فیل نواحی گرمسیر

taro

taro plant

taro root

taroc

taroc or tarok

tarocco

tarocs

tarogato

tarok

taropatch

taros

<hr> (در ورق فالگیری) هر یک از 22 ورق عکس دار، تارو

(در ورق فالگیری) هر یک از 22 ورق عکس دار، تارو

tarot

<hr> (عامیانه) مخفف: tarpaulin

tarp

tarpan

tarpans

tarpaper

tarpapered

tarpapers

tarpaulian

<hr> معنی : پارچه کرباسی قیراندود وعایق اب، با تارپولین پوشاندن <hr> معانی دیگر : (پارچه ی ضخیم و پادآب) برزنت، کرباس قیر اندود یا موم اندود، مشما

معنی : پارچه کرباسی قیراندود وعایق اب، با تارپولین پوشاندن معانی دیگر : (پارچه ی ضخیم و پادآب) برزنت، کرباس قیر اندود یا موم اندود، مشما

tarpaulin

tarpeia

tarpeian

<hr> معنی : ماهی بزرگ وباریک مدیترانه <hr> معانی دیگر : (جانور شناسی) ماهی تارپون (تیره ی megalopidae از راسته ی elopiformes به ویژه megalops atlanticus - بومی غرب اقیانوس اطلس)

معنی : ماهی بزرگ وباریک مدیترانه معانی دیگر : (جانور شناسی) ماهی تارپون (تیره ی megalopidae از راسته ی elopiformes به ویژه megalops atlanticus - بومی غرب اقیانوس اطلس)

واژه های حرف "t" - انگلیسی به فارسی