انگلیسی به فارسی

tenruial

tens

tens complement

tensas

tensaw

<hr> معنی : زمان فعل، تصریف زمان فعل، سفت، سخت، وخیم، ناراحت، کشیده، عصبی وهیجان زده، وخیم شدن، تشدید یافتن <hr> معانی دیگر : تنگ، تنیده، منقبض، نگران، دلواپس، عصبی، نگران کننده، پر تنش، (آواشناسی) تنیده، تنیده شدن یا کردن، کشیده کردن یا شدن، منقبض شدن یا کردن، (دستور زبان) زمان، عصب یا طناب کشیده

معنی : زمان فعل، تصریف زمان فعل، سفت، سخت، وخیم، ناراحت، کشیده، عصبی وهیجان زده، وخیم شدن، تشدید یافتن معانی دیگر : تنگ، تنیده، منقبض، نگران، دلواپس، عصبی، نگران کننده، پر تنش، (آواشناسی) تنیده، تنیده شدن یا کردن، کشیده کردن یا شدن، منقبض شدن یا کردن، (دستور زبان) زمان، عصب یا طناب کشیده

tense

tense system

tense up

tensed

tensegrity

tenseless

tenselessly

tenselessness

tensely

<hr> معنی : تشنج <hr> معانی دیگر : سفتی

معنی : تشنج معانی دیگر : سفتی

tenseness

tenser

tensest

tensibility

<hr> رجوع شود به: tensile، کشش پذیر، قابل تمدد، کشیده شدنی، قابل کشیدن

رجوع شود به: tensile، کشش پذیر، قابل تمدد، کشیده شدنی، قابل کشیدن

tensible

tensibleness

tensibly

tensify

<hr> معنی : کش دار، قابل انبساط <hr> معانی دیگر : وابسته به یا دارای تنیدگی، تنش پذیر، کششی

معنی : کش دار، قابل انبساط معانی دیگر : وابسته به یا دارای تنیدگی، تنش پذیر، کششی

tensile

<hr> مقاومت کششی، توان کششی

مقاومت کششی، توان کششی

tensile strength

tensilely

tensileness

tensility

<hr> (وسیله ی سنجش اختلاف میان فشار بخارهای دو محلول) تنش سنج، tensometer کشش سنج، الت سنجش نیروی کشش وفشارگاز وبخار

(وسیله ی سنجش اختلاف میان فشار بخارهای دو محلول) تنش سنج، tensometer کشش سنج، الت سنجش نیروی کشش وفشارگاز وبخار

tensimeter

tensing

<hr> معنی : کشش سنج <hr> معانی دیگر : (وسیله ی سنجش میزان کشیدگی سیم یا الیاف پارچه و غیره) کشش سنج، tensimeter کشش سنج، الت سنجش نیروی کشش وفشارگاز وبخار

معنی : کشش سنج معانی دیگر : (وسیله ی سنجش میزان کشیدگی سیم یا الیاف پارچه و غیره) کشش سنج، tensimeter کشش سنج، الت سنجش نیروی کشش وفشارگاز وبخار

tensiometer

tensiometric

tensiometry

<hr> معنی : بحران، کشش، تیرگی، کشمکش، فشار، تشنج، سفتی، تنش، تمدد، قوه انبساط، تحت فشار قرار دادن <hr> معانی دیگر : تنیدگی، کشیدگی، نگرانی، دلواپسی، حالت عصبی، فشار روحی، کشاکش، کدورت، ولتاژ، (گاز و بخار) قدرت انبساط، گسترش پذیری، (مقاومت مصالح) کشش، نیروی کششی، کش زور، توازن نیروها، هم زوری، امتداد

معنی : بحران، کشش، تیرگی، کشمکش، فشار، تشنج، سفتی، تنش، تمدد، قوه انبساط، تحت فشار قرار دادن معانی دیگر : تنیدگی، کشیدگی، نگرانی، دلواپسی، حالت عصبی، فشار روحی، کشاکش، کدورت، ولتاژ، (گاز و بخار) قدرت انبساط، گسترش پذیری، (مقاومت مصالح) کشش، نیروی کششی، کش زور، توازن نیروها، هم زوری، امتداد

tension

tension headache

<hr> معنی : کششی، انبساطی <hr> معانی دیگر : کششی، انبساطی

معنی : کششی، انبساطی معانی دیگر : کششی، انبساطی

tensional

tensioned

tensioner

tensioning

<hr> معنی : بیفشار، بی کشش <hr> معانی دیگر : بیفشار، بی کشش

معنی : بیفشار، بی کشش معانی دیگر : بیفشار، بی کشش

tensionless

tensities

<hr> معنی : شدت، تشنج، قوه کشش، وخامت <hr> معانی دیگر : حالت کششی یا تنشی، سفتی

معنی : شدت، تشنج، قوه کشش، وخامت معانی دیگر : حالت کششی یا تنشی، سفتی

tensity

<hr> معنی : سفت کننده، کشیدنی، سفت شونده، کشیده شدنی، وخیم شونده <hr> معانی دیگر : وابسته به یا موجب تنش یا کشش، تنش انگیز، کششی، کشش آور

معنی : سفت کننده، کشیدنی، سفت شونده، کشیده شدنی، وخیم شونده معانی دیگر : وابسته به یا موجب تنش یا کشش، تنش انگیز، کششی، کشش آور

tensive

tenso

tensome

<hr> معنی : کشش سنج <hr> معانی دیگر : tensimeter کشش سنج، الت سنجش نیروی کشش وفشارگاز وبخار

معنی : کشش سنج معانی دیگر : tensimeter کشش سنج، الت سنجش نیروی کشش وفشارگاز وبخار

tensometer

tenson

<hr> معنی : عضله ممدده، تانسور <hr> معانی دیگر : (کالبدشناسی) ماهیچه ی کشنده، عضله ی ممدده

معنی : عضله ممدده، تانسور معانی دیگر : (کالبدشناسی) ماهیچه ی کشنده، عضله ی ممدده

واژه های حرف "t" - انگلیسی به فارسی