انگلیسی به فارسی

thrustings

thrustle

thrustors

thrustpush

thrutch

thrutchings

thruthvang

thruv

thruway

thruways

thrymsa

thryonomys

thsant

thuban

thucydides

<hr> معنی : ضربه، تپ تپ، هف هف، صدای خفه و آهسته ایجاد کردن <hr> معانی دیگر : (صدای ضربه ی سنگین یا افتادن چیز نرم و سنگین) گرمب، تالاپ، تپ، هلف، تاپ تاپ، گرمب گرمب کردن، تالاپ تالاپ کردن، تپ تپ کردن، (قلب) تپ تپ کردن، (با صدای بلند) تپیدن، تاپ تاپ کردن، ضربه ی سخت یا سنگین، (سخت) کوبش، کوبه، صدای خفه واهسته ایجاد کردن، ضربه های متوالی

معنی : ضربه، تپ تپ، هف هف، صدای خفه و آهسته ایجاد کردن معانی دیگر : (صدای ضربه ی سنگین یا افتادن چیز نرم و سنگین) گرمب، تالاپ، تپ، هلف، تاپ تاپ، گرمب گرمب کردن، تالاپ تالاپ کردن، تپ تپ کردن، (قلب) تپ تپ کردن، (با صدای بلند) تپیدن، تاپ تاپ کردن، ضربه ی سخت یا سنگین، (سخت) کوبش، کوبه، صدای خفه واهسته 

thud

thudding

thuds

<hr> معنی : قاتل، ادم کش، گردن کلفت، خفه کردن <hr> معانی دیگر : (از ریشه ی هندی) جانی، تبهکار، رذل، چاقوکش، بی شرف

معنی : قاتل، ادم کش، گردن کلفت، خفه کردن معانی دیگر : (از ریشه ی هندی) جانی، تبهکار، رذل، چاقوکش، بی شرف

thug

thugdom

<hr> معنی : ترور، قتل، ادمکشی <hr> معانی دیگر : (از ریشه ی هندی) جنایت، تبهکاری، چاقوکشی، thuggery قتل

معنی : ترور، قتل، ادمکشی معانی دیگر : (از ریشه ی هندی) جنایت، تبهکاری، چاقوکشی، thuggery قتل

thuggee

thuggeeism

thuggees

thuggeries

<hr> معنی : ترور، قتل، ادمکشی <hr> معانی دیگر : thuggee قتل

معنی : ترور، قتل، ادمکشی معانی دیگر : thuggee قتل

thuggery

thuggess

thugging

thuggish

thuggism

thugs

thuidium

thuja

thuja oil

thujas

thujone

thujyl

thulia

thulir

thulite

<hr> (شیمی) تولیم (عنصر نقره ای رنگ - نشان: tm، وزن اتمی: 168/934، شماره ی اتمی:69، چگالی: 9/33، نقطه گداز: 1545 درجه سانتیگراد، نقطه ی جوش: 1970 درجه سانتیگراد)

(شیمی) تولیم (عنصر نقره ای رنگ - نشان: tm، وزن اتمی: 168/934، شماره ی اتمی:69، چگالی: 9/33، نقطه گداز: 1545 درجه سانتیگراد، نقطه ی جوش: 1970 درجه سانتیگراد)

thulium

thuliums

thuluth

<hr> معنی : شست، باشست لمس کردن یا ساییدن <hr> معانی دیگر : با شست گرفتن یا زدن یا فرو کردن، (معمولا با: through) ورق زدن، (در کنار جاده ایستادن و با بلند کردن شست یا دست) تقاضای سواری مجانی کردن، مجانی سوار شدن، (انگشت دست) شست (به شست پا می گویند: the big toe)، (دستکش) جای انگشت شست، (معماری) رجوع شود به: ovolo

معنی : شست، باشست لمس کردن یا ساییدن معانی دیگر : با شست گرفتن یا زدن یا فرو کردن، (معمولا با: through) ورق زدن، (در کنار جاده ایستادن و با بلند کردن شست یا دست) تقاضای سواری مجانی کردن، مجانی سوار شدن، (انگشت دست) شست (به شست پا می گویند: the big toe)، (دستکش) جای انگشت شست، (معماری) رجوع شود به: o

thumb

<hr> معنی : نویسه نما <hr> معانی دیگر : (در لغتنامه ها و فرهنگ ها و غیره) جاشستی، جا انگشتی

معنی : نویسه نما معانی دیگر : (در لغتنامه ها و فرهنگ ها و غیره) جاشستی، جا انگشتی

thumb index

thumbbird

thumber

<hr> معنی : نویسه نما، حفرهای که شست دران جا بگیرد <hr> معانی دیگر : سورا&nbsp; شستی

معنی : نویسه نما، حفرهای که شست دران جا بگیرد معانی دیگر : سورا شستی

واژه های حرف "t" - انگلیسی به فارسی