انگلیسی به فارسی

unartificial

unartificially

unartificialness

unartistic

unartistical

unartistically

<hr> معنی : یگانی <hr> معانی دیگر : یگانی

معنی : یگانی معانی دیگر : یگانی

unary

unary operation

unary operator

unascendant

unascended

unascendent

unascertainable

unascertainableness

unascertainably

unascertained

unascetic

unascetically

unascribable

unascribed

<hr> معنی : نامرد، عاری از شرم

معنی : نامرد، عاری از شرم

unashamed

unashamedly

unashamedness

unasinous

<hr> معنی : پرسیده نشده، مطالبه نشده، ناپرسیده، سوال نشده، خواسته نشده <hr> معانی دیگر : تقاضا نشده، درخواست نشده، ناخواسته، نطلبیده، دعوت نشده، ناخوانده

معنی : پرسیده نشده، مطالبه نشده، ناپرسیده، سوال نشده، خواسته نشده معانی دیگر : تقاضا نشده، درخواست نشده، ناخواسته، نطلبیده، دعوت نشده، ناخوانده

unasked

unaskingly

unasleep

unaspersed

unaspersive

unasphalted

unaspirated

unaspiring

unassailability

<hr> معنی : بی تردید، غیر قابل بحث، یورش ناپذیر، غیرقابل حمله <hr> معانی دیگر : غیر قابل انکار، انکار ناپذیر، ارندان ناپذیر، تک ناپذیر، ایمن، غیر قابل بحک

معنی : بی تردید، غیر قابل بحث، یورش ناپذیر، غیرقابل حمله معانی دیگر : غیر قابل انکار، انکار ناپذیر، ارندان ناپذیر، تک ناپذیر، ایمن، غیر قابل بحک

unassailable

unassailably

unassailed

unassailing

unassassinated

unassaultable

unassayed

unassaying

unassembled

unassented

unassenting

unassentive

unasserted

<hr> معنی : کمرو، محجوب، افتاده حال <hr> معانی دیگر : محجوب، کمرو، افتاده حال

معنی : کمرو، محجوب، افتاده حال معانی دیگر : محجوب، کمرو، افتاده حال

unassertive

unassertiveness

واژه های حرف "u" - انگلیسی به فارسی