عربی به فارسی

الق

الق القبض علیه

<hr> مترادف الم : داء، دردمندی، درد، تعب، رنج <hr> برابر پارسی : اندوه، افسردگی، دردمندی

مترادف الم : داء، دردمندی، درد، تعب، رنج برابر پارسی : اندوه، افسردگی، دردمندی

الم

الم الاعصاب

الم الظهر

المانی

المنیوم

<hr> مترادف اله : ( آله ) شاهین، عقاب، سنبل الطیب <hr> برابر پارسی : خدا

مترادف اله : ( آله ) شاهین، عقاب، سنبل الطیب برابر پارسی : خدا

اله

<hr> مترادف الهام : مکاشفه، وحی، القا <hr> برابر پارسی : در دل افکندن، فرتابی، یان

مترادف الهام : مکاشفه، وحی، القا برابر پارسی : در دل افکندن، فرتابی، یان

الهام

الو

الکترونی

الکترونیات

الی ابد

الی اعلی

الی هنا

الی وراء

الیف

الیکترولیتی

<hr> مترادف ام : مادر، مام، والده، اصل، مایه <hr> متضاد ام : اب، پدر

مترادف ام : مادر، مام، والده، اصل، مایه متضاد ام : اب، پدر

ام

<hr> مترادف اما : لیک، منتها، ولی، ولیک، ولیکن <hr> برابر پارسی : ولی، آنگاه، گرچه

مترادف اما : لیک، منتها، ولی، ولیک، ولیکن برابر پارسی : ولی، آنگاه، گرچه

اما

امازون

امامی

امبراطور

امبراطوره

امبراطوریه

امبریالیه

امبیر

امبیریه

<hr> مترادف امت : پیرو، خلق، طایفه، گروه، ملت <hr> برابر پارسی : مردم

مترادف امت : پیرو، خلق، طایفه، گروه، ملت برابر پارسی : مردم

امت

امتثل

<hr> مترادف امتحان : آزمایش، آزمون، تجربه، تست، کنکور، مسابقه، بررسی، معاینه، وارسی <hr> برابر پارسی : آزمایش، آزمون

مترادف امتحان : آزمایش، آزمون، تجربه، تست، کنکور، مسابقه، بررسی، معاینه، وارسی برابر پارسی : آزمایش، آزمون

امتحان

<hr> مترادف امتداد : ادامه، درازی، دنباله، راستا، طول، کشش <hr> برابر پارسی : راستا، راستای

مترادف امتداد : ادامه، درازی، دنباله، راستا، طول، کشش برابر پارسی : راستا، راستای

امتداد

امتص

امتصاص

امتعه

امتلک

<hr> مترادف امتناع : ابا، اجتناب، استنکاف، تحاشی، تحرز، تماشی، خودداری، رد، سرباززدن، سرپیچی <hr> برابر پارسی : خود داری، پرهیز، خودداری، سر باز زدن

مترادف امتناع : ابا، اجتناب، استنکاف، تحاشی، تحرز، تماشی، خودداری، رد، سرباززدن، سرپیچی برابر پارسی : خود داری، پرهیز، خودداری، سر باز زدن

امتناع

امتناع عن شرب الکحول

<hr> مترادف امتنان : تشکر، تقدیر، سپاس، سپاسداری، شکر، منت، منت پذیری <hr> برابر پارسی : سپاسگزاری، سپاس داشتن، سپاسگذاری

مترادف امتنان : تشکر، تقدیر، سپاس، سپاسداری، شکر، منت، منت پذیری برابر پارسی : سپاسگزاری، سپاس داشتن، سپاسگذاری

امتنان

امتنع

امتنع عنه

<hr> مترادف امتیاز : تشخیص، تمییز، فرق، برتری، تفوق، مزیت، آوانس، نمره، پروانه، جواز <hr> برابر پارسی : برتری، برجستگی، فرداد، شمار

مترادف امتیاز : تشخیص، تمییز، فرق، برتری، تفوق، مزیت، آوانس، نمره، پروانه، جواز برابر پارسی : برتری، برجستگی، فرداد، شمار

امتیاز

امح

امدح

<hr> مترادف امر : ( آمر ) امرکننده، حاکم، فرمانده، کارفرما | قضا، کار، جریان، حادثه، قضیه، مسئله، تحکم، حکم، دستور، فرمان، فرمایش، فقره <hr> متضاد امر : ( آمر ) مامور <hr> برابر پارسی : ( آمر ) فرمان دهنده، فرمان پاد، فرماینده | ( آمِر ) کار بَندَنده | فرمان دادن، دستور دادن، فرمایش

مترادف امر : ( آمر ) امرکننده، حاکم، فرمانده، کارفرما | قضا، کار، جریان، حادثه، قضیه، مسئله، تحکم، حکم، دستور، فرمان، فرمایش، فقره متضاد امر : ( آمر ) مامور برابر پارسی : ( آمر ) فرمان دهنده، فرمان پاد، فرماینده | ( آمِر ) کار بَندَنده | فرمان دادن، دستور دادن، فرمایش

واژه های حرف "ا" - عربی به فارسی