فرهنگ فارسی ساره

<hr> مترادف اتلاف : افنا، تابودی، تباهی، تبذیر، تلف، ولخرجی، هدر <hr> برابر پارسی : تبه، تباه، نابودی، از میان بردن، نابود کردن

مترادف اتلاف : افنا، تابودی، تباهی، تبذیر، تلف، ولخرجی، هدر برابر پارسی : تبه، تباه، نابودی، از میان بردن، نابود کردن

اتلاف

<hr> برابر پارسی : نابود کردن، تباه کردن، نیست کردن

برابر پارسی : نابود کردن، تباه کردن، نیست کردن

اتلاف کردن

<hr> مترادف اتمام : تتمیم، تکمیل، اختتام، پایان، ختم <hr> متضاد اتمام : آغاز <hr> برابر پارسی : انجام، به پایان رساندن، به سرانجام رساندن، پایان، سپریدن، سرانجام، فرجام

مترادف اتمام : تتمیم، تکمیل، اختتام، پایان، ختم متضاد اتمام : آغاز برابر پارسی : انجام، به پایان رساندن، به سرانجام رساندن، پایان، سپریدن، سرانجام، فرجام

اتمام

<hr> برابر پارسی : انجام رسانیدن، سپری کردن، سپریدن

برابر پارسی : انجام رسانیدن، سپری کردن، سپریدن

اتمام کردن

<hr> برابر پارسی : پایانگر

اتمامگر

<hr> مترادف اتهام : افترا، بهتان، تهمت، فریه <hr> برابر پارسی : بدنام کردن، دروغ، گناه بستن، بستن، چفته

مترادف اتهام : افترا، بهتان، تهمت، فریه برابر پارسی : بدنام کردن، دروغ، گناه بستن، بستن، چفته

اتهام

<hr> مترادف اتوماتیک : اتومات، خودکار <hr> برابر پارسی : خودکار، خودبخود

مترادف اتوماتیک : اتومات، خودکار برابر پارسی : خودکار، خودبخود

اتوماتیک

<hr> برابر پارسی : پشت دادن بر، پشت گرمی، پشتیبانی، دلگرمی

برابر پارسی : پشت دادن بر، پشت گرمی، پشتیبانی، دلگرمی

اتکاء

<hr> مترادف اثاث : ابزار، اثاثیه، اسباب، رخت، سامان، عقار، کالا، لوازم، متاع <hr> برابر پارسی : بار و بنه، کاچال، کالا

مترادف اثاث : ابزار، اثاثیه، اسباب، رخت، سامان، عقار، کالا، لوازم، متاع برابر پارسی : بار و بنه، کاچال، کالا

اثاث

<hr> مترادف اثبات : تایید، ثبوت، ثابت، محرز، مدلل <hr> متضاد اثبات : نفی <hr> برابر پارسی : بازنمایی، اُستانش، اُستوانش، برجای داشتن، پایستن

مترادف اثبات : تایید، ثبوت، ثابت، محرز، مدلل متضاد اثبات : نفی برابر پارسی : بازنمایی، اُستانش، اُستوانش، برجای داشتن، پایستن

اثبات

<hr> برابر پارسی : استواندن، فرنودن

برابر پارسی : استواندن، فرنودن

اثبات کردن

<hr> مترادف اثر : ایز، پی، جای پا، ردپا، رد، نشان، نشانه، تأثیر، خاصیت، فایده، واکنش، تالیف، تصنیف، نوشته، رگه، فعل، نقش، حاصل، نتیجه، معلول <hr> برابر پارسی : نشان، نشانه، رد، یادمان، کارآیی، آفرینه، هَنایش، نوشته، یادواره

مترادف اثر : ایز، پی، جای پا، ردپا، رد، نشان، نشانه، تأثیر، خاصیت، فایده، واکنش، تالیف، تصنیف، نوشته، رگه، فعل، نقش، حاصل، نتیجه، معلول برابر پارسی : نشان، نشانه، رد، یادمان، کارآیی، آفرینه، هَنایش، نوشته، یادواره

اثر

<hr> برابر پارسی : کارآیی داشتن

برابر پارسی : کارآیی داشتن

اثر داشتن

<hr> برابر پارسی : هناییدن

اثر کردن

اثر گذاشتن

<hr> مترادف اثم : بزه، جرم، خطا، خطیئه، ذنب، سیئه، گناه، معصیت، منکر، ناشایست <hr> برابر پارسی : ( آثم ) گناه کار | ناشایست

مترادف اثم : بزه، جرم، خطا، خطیئه، ذنب، سیئه، گناه، معصیت، منکر، ناشایست برابر پارسی : ( آثم ) گناه کار | ناشایست

اثم

<hr> برابر پارسی : زمان، گاه، هنگام

برابر پارسی : زمان، گاه، هنگام

اثناء

<hr> مترادف اجابت : استجابت، برآوردن، پذیرش، پسند، تصویب، قبول، مستجاب، مقبول، تخلیه، دفع، قضای حاجت <hr> برابر پارسی : پذیرفتن، برآوردن، برآوری، پاسخ، پاسخ دادن

مترادف اجابت : استجابت، برآوردن، پذیرش، پسند، تصویب، قبول، مستجاب، مقبول، تخلیه، دفع، قضای حاجت برابر پارسی : پذیرفتن، برآوردن، برآوری، پاسخ، پاسخ دادن

اجابت

<hr> برابر پارسی : برآوردن، پاسخ دادن، پذیرفتن

برابر پارسی : برآوردن، پاسخ دادن، پذیرفتن

اجابت کردن

<hr> مترادف اجاره : استجاره، دربست، کرایه، ربح، سود، منفعت <hr> برابر پارسی : جابهای، کرایه

مترادف اجاره : استجاره، دربست، کرایه، ربح، سود، منفعت برابر پارسی : جابهای، کرایه

اجاره

<hr> مترادف اجازه : اجازت، اذن، تجویز، دستور، رخصت، پروانه، تصدیق، جواز، مجوز، منشور، فتوا <hr> برابر پارسی : پروانه، روادید

مترادف اجازه : اجازت، اذن، تجویز، دستور، رخصت، پروانه، تصدیق، جواز، مجوز، منشور، فتوا برابر پارسی : پروانه، روادید

اجازه

<hr> برابر پارسی : باردادن، پروانه دادن، گذاشتن، هشتن

برابر پارسی : باردادن، پروانه دادن، گذاشتن، هشتن

اجازه دادن

<hr> مترادف اجانب : اغیار، بیگانگان، غریبه ها، ناآشنایان، نامحرمان <hr> متضاد اجانب : آشنایان، یاران <hr> برابر پارسی : بیگانگان

مترادف اجانب : اغیار، بیگانگان، غریبه ها، ناآشنایان، نامحرمان متضاد اجانب : آشنایان، یاران برابر پارسی : بیگانگان

اجانب

<hr> مترادف اجبار : اضطرار، اکراه، الزام، جبر، زور، قسر، کره <hr> متضاد اجبار : اختیار <hr> برابر پارسی : زور، بایستگی، فرچپانی، ناگریزی، واداری، واداشتن

مترادف اجبار : اضطرار، اکراه، الزام، جبر، زور، قسر، کره متضاد اجبار : اختیار برابر پارسی : زور، بایستگی، فرچپانی، ناگریزی، واداری، واداشتن

اجبار

<hr> مترادف اجباری : اضطراری، الزامی، جبری، زورکی، زوری، قسری، قهری، اجباراً، جبراً، قهراً <hr> متضاد اجباری : اختیاری <hr> برابر پارسی : زوری، به زور، ناچاری، ناخواسته، ناگزیری

مترادف اجباری : اضطراری، الزامی، جبری، زورکی، زوری، قسری، قهری، اجباراً، جبراً، قهراً متضاد اجباری : اختیاری برابر پارسی : زوری، به زور، ناچاری، ناخواسته، ناگزیری

اجباری

<hr> مترادف اجتماع : جامعه، ازدحام، تجمع، گردهمایی، دسته، گروه، محاق <hr> متضاد اجتماع : تفرق، تفرقه <hr> برابر پارسی : انجمن، گرد آمدن، هازمان، همایش، همبودگاه، هنجمن

مترادف اجتماع : جامعه، ازدحام، تجمع، گردهمایی، دسته، گروه، محاق متضاد اجتماع : تفرق، تفرقه برابر پارسی : انجمن، گرد آمدن، هازمان، همایش، همبودگاه، هنجمن

اجتماع

<hr> مترادف اجتماعی : مدنی، جمعی، همگانی، معاشرتی <hr> متضاد اجتماعی : انفرادی <hr> برابر پارسی : گروهی، همبودین، همبودی

مترادف اجتماعی : مدنی، جمعی، همگانی، معاشرتی متضاد اجتماعی : انفرادی برابر پارسی : گروهی، همبودین، همبودی

اجتماعی

<hr> مترادف اجتناب : احتراز، استنکاف، امتناع، امساک، پرهیز، تحاشی، تحرز، حذر، خودداری، دوری، کناره گیری <hr> برابر پارسی : پرهیز، پرهیز کردن، دوری، گریز

مترادف اجتناب : احتراز، استنکاف، امتناع، امساک، پرهیز، تحاشی، تحرز، حذر، خودداری، دوری، کناره گیری برابر پارسی : پرهیز، پرهیز کردن، دوری، گریز

اجتناب

<hr> برابر پارسی : پرهیزناپذیر، پیشگیری ناپذیر، دوری ناپذیر، گزیرستنی، ناچار، ناگزیر

برابر پارسی : پرهیزناپذیر، پیشگیری ناپذیر، دوری ناپذیر، گزیرستنی، ناچار، ناگزیر

اجتناب ناپذیر

<hr> مترادف اجتهاد : فقاهت، مجتهدی، مرجعیت، استنباط، استادی، جهد، کوشش <hr> برابر پارسی : استادی، کوشش

مترادف اجتهاد : فقاهت، مجتهدی، مرجعیت، استنباط، استادی، جهد، کوشش برابر پارسی : استادی، کوشش

اجتهاد

<hr> مترادف اجحاف : تجاوز، تخطی، تعدی، درازدستی، دست اندازی، ستم، ظلم، عدول <hr> برابر پارسی : زورگویی، زورگویی کردن

مترادف اجحاف : تجاوز، تخطی، تعدی، درازدستی، دست اندازی، ستم، ظلم، عدول برابر پارسی : زورگویی، زورگویی کردن

اجحاف

<hr> مترادف اجرا : ادا، ارتکاب، اعمال، انجام، ایفا، به جریان انداختن، به کاربستن <hr> برابر پارسی : انجام، بکارگیری، انجام دادن، روانه، کار بستن، کاربست، کارگزاری

مترادف اجرا : ادا، ارتکاب، اعمال، انجام، ایفا، به جریان انداختن، به کاربستن برابر پارسی : انجام، بکارگیری، انجام دادن، روانه، کار بستن، کاربست، کارگزاری

اجرا

<hr> برابر پارسی : انجام دادن، بکاربستن، به انجام رساندن

برابر پارسی : انجام دادن، بکاربستن، به انجام رساندن

اجرا کردن

<hr> برابر پارسی : انجام، انجام دادن، بکارگیری، کار بستن، کاربست

برابر پارسی : انجام، انجام دادن، بکارگیری، کار بستن، کاربست

اجراء

<hr> برابر پارسی : انجامنامه

برابر پارسی : انجامنامه

اجرائیه

<hr> برابر پارسی : انجامی

اجرایی

<hr> مترادف اجرت : اجر، پاداش، پایمزد، حق العمل، حق القدم، دسترنج، دستمزد، کرایه، مزد <hr> برابر پارسی : دستمزد، مزد

مترادف اجرت : اجر، پاداش، پایمزد، حق العمل، حق القدم، دسترنج، دستمزد، کرایه، مزد برابر پارسی : دستمزد، مزد

اجرت

<hr> برابر پارسی : اندام ها، پاره ها

برابر پارسی : اندام ها، پاره ها

اجزاء

<hr> برابر پارسی : پیکرها

اجساد

<hr> مترادف اجلاس : اجلاسیه، انجمن، جلسه، کنفرانس، گردهم آیی، مجمع، میتینگ، نشست <hr> برابر پارسی : نشست

مترادف اجلاس : اجلاسیه، انجمن، جلسه، کنفرانس، گردهم آیی، مجمع، میتینگ، نشست برابر پارسی : نشست

اجلاس

<hr> برابر پارسی : سازگاری کردن، هم رایی

برابر پارسی : سازگاری کردن، هم رایی

اجماع

<hr> مترادف اجمال : اختصار، ایجاز، تلخیص، خلاصه <hr> متضاد اجمال : تفصیل <hr> برابر پارسی : کوتاهی، فشردگی، فشرده کردن، کوتاه، چکیده

مترادف اجمال : اختصار، ایجاز، تلخیص، خلاصه متضاد اجمال : تفصیل برابر پارسی : کوتاهی، فشردگی، فشرده کردن، کوتاه، چکیده

اجمال

<hr> مترادف اجمالا : بالاجمال، مختصر <hr> برابر پارسی : به کوتاهی

مترادف اجمالا : بالاجمال، مختصر برابر پارسی : به کوتاهی

اجمالا

<hr> برابر پارسی : کوتاه، گزیده

برابر پارسی : کوتاه، گزیده

اجمالی

<hr> مترادف اجناس : اقمشه، امتعه، کالا، اقسام، انواع، گونه ها <hr> برابر پارسی : کالاها

مترادف اجناس : اقمشه، امتعه، کالا، اقسام، انواع، گونه ها برابر پارسی : کالاها

اجناس

<hr> مترادف اجنبی : بیگانه، خارجی، غریب، غریبه، غیر <hr> متضاد اجنبی : آشنا، خودی <hr> برابر پارسی : بیگانه، انیرانی

مترادف اجنبی : بیگانه، خارجی، غریب، غریبه، غیر متضاد اجنبی : آشنا، خودی برابر پارسی : بیگانه، انیرانی

اجنبی

<hr> مترادف اجیر : جیره خوار، خودفروخته، مزدبگیر، مزدور، اسیر، گرفتار <hr> برابر پارسی : مزدور، مزد بگیر، دست نشانده

مترادف اجیر : جیره خوار، خودفروخته، مزدبگیر، مزدور، اسیر، گرفتار برابر پارسی : مزدور، مزد بگیر، دست نشانده

اجیر

<hr> مترادف احاطه : تبحر، تسلط، مهارت، وقوف، محاصره <hr> برابر پارسی : فراگیری، فراگرفتن، گرد برآمدن، پیرامونگیری

مترادف احاطه : تبحر، تسلط، مهارت، وقوف، محاصره برابر پارسی : فراگیری، فراگرفتن، گرد برآمدن، پیرامونگیری

واژه های حرف "ا" - فرهنگ فارسی ساره