فرهنگ فارسی ساره

<hr> برابر پارسی : هموندی، همپیوند شدن، هموند شدن

برابر پارسی : هموندی، همپیوند شدن، هموند شدن

عضو شدن

<hr> برابر پارسی : هموندی

عضویت

<hr> مترادف عطا : احسان، انعام، بخشش، تعارف، دهش، مرحمت، نفقه، هبت <hr> برابر پارسی : دهش، بخشش

مترادف عطا : احسان، انعام، بخشش، تعارف، دهش، مرحمت، نفقه، هبت برابر پارسی : دهش، بخشش

عطا

<hr> مترادف عطر : بوی خوش، رایحه، شمیم، نکهت <hr> برابر پارسی : بوی خوش، خوشبوی، خوشبویه

مترادف عطر : بوی خوش، رایحه، شمیم، نکهت برابر پارسی : بوی خوش، خوشبوی، خوشبویه

عطر

<hr> برابر پارسی : اتسه، شنوسک

برابر پارسی : اتسه، شنوسک

عطسه

<hr> مترادف عطف : بازگشت، توجه، چرخش، میل، سجاف، شیرازه، عاطفه، مهربانی، تمایل، پیوند، ربط <hr> برابر پارسی : بازگشت، بازگشتن

مترادف عطف : بازگشت، توجه، چرخش، میل، سجاف، شیرازه، عاطفه، مهربانی، تمایل، پیوند، ربط برابر پارسی : بازگشت، بازگشتن

عطف

<hr> مترادف عطوفت : تلطف، دوستی، رافت، شفقت، محبت، ملاطفت، مودت، مهر، مهربانی <hr> برابر پارسی : مهربانی، دوستی، مهرورزی

مترادف عطوفت : تلطف، دوستی، رافت، شفقت، محبت، ملاطفت، مودت، مهر، مهربانی برابر پارسی : مهربانی، دوستی، مهرورزی

عطوفت

<hr> مترادف عظمت : بزرگواری، بزرگی، جلال، حشمت، سطوت، شان، شکوه، شوکت، صلابت، فره، قدرت، کبریا، کرامت، کلانی، مجد، مهابت، هیبت <hr> متضاد عظمت : کوچکی <hr> برابر پارسی : بزرگی، بزرگ منشی، بزرگواری، فر، شکوه، شُکوه، شکوهی

مترادف عظمت : بزرگواری، بزرگی، جلال، حشمت، سطوت، شان، شکوه، شوکت، صلابت، فره، قدرت، کبریا، کرامت، کلانی، مجد، مهابت، هیبت متضاد عظمت : کوچکی برابر پارسی : بزرگی، بزرگ منشی، بزرگواری، فر، شکوه، شُکوه، شکوهی

عظمت

<hr> مترادف عظیم : بزرگ، جلیل، خطیر، عظمی، کبیر، کلان، معظم، مهم <hr> متضاد عظیم : کوچک، نهمار <hr> برابر پارسی : بزرگ، پرشکوه، تنومند، سترگ، کلان، والا

مترادف عظیم : بزرگ، جلیل، خطیر، عظمی، کبیر، کلان، معظم، مهم متضاد عظیم : کوچک، نهمار برابر پارسی : بزرگ، پرشکوه، تنومند، سترگ، کلان، والا

عظیم

<hr> مترادف عظیم الجثه : تناور، تنومند، جسیم، کوه پیکر <hr> برابر پارسی : تناور، تنومند، کلان پیکر

مترادف عظیم الجثه : تناور، تنومند، جسیم، کوه پیکر برابر پارسی : تناور، تنومند، کلان پیکر

عظیم الجثه

<hr> مترادف عفاف : پارسایی، پاکدامنی، پاکی، تقوا، عفت، نجابت <hr> برابر پارسی : پاکی، پارسایی، پاکدامنی، پرهیزکاری، شرم

مترادف عفاف : پارسایی، پاکدامنی، پاکی، تقوا، عفت، نجابت برابر پارسی : پاکی، پارسایی، پاکدامنی، پرهیزکاری، شرم

عفاف

<hr> مترادف عفو : اغماض، بخشایش، چشم پوشی، گذشت، بخشودن، گذشت کردن <hr> متضاد عفو : انتقام <hr> برابر پارسی : بخشش، بخشودن، آمرزش، بخشایش، بخشیدن، چشم پوشی

مترادف عفو : اغماض، بخشایش، چشم پوشی، گذشت، بخشودن، گذشت کردن متضاد عفو : انتقام برابر پارسی : بخشش، بخشودن، آمرزش، بخشایش، بخشیدن، چشم پوشی

عفو

<hr> مترادف عقاب : آلغ، آله، شاهین | بازپرسی، تنبیه، مواخذه، مجازات <hr> برابر پارسی : شاهین، باز، همای، آگفت، شهباز، آله

مترادف عقاب : آلغ، آله، شاهین | بازپرسی، تنبیه، مواخذه، مجازات برابر پارسی : شاهین، باز، همای، آگفت، شهباز، آله

عقاب

<hr> مترادف عقب : پس، پشت سر، پشت، خلف، پی، پیرو، دنباله، دنبال، وارو، ورا، عقبه، فرزند، نسل <hr> متضاد عقب : پیش <hr> برابر پارسی : پی، دنبال، پس، پشت

مترادف عقب : پس، پشت سر، پشت، خلف، پی، پیرو، دنباله، دنبال، وارو، ورا، عقبه، فرزند، نسل متضاد عقب : پیش برابر پارسی : پی، دنبال، پس، پشت

عقب

<hr> برابر پارسی : واپس مانده

برابر پارسی : واپس مانده

عقب مانده

<hr> برابر پارسی : واپس ماندگی

برابر پارسی : واپس ماندگی

عقب ماندگی

<hr> مترادف عقب نشینی : بازگشت، پسروی، گریز، هزیمت <hr> متضاد عقب نشینی : پیشروی <hr> برابر پارسی : واپس نشینی، پس رفتن

مترادف عقب نشینی : بازگشت، پسروی، گریز، هزیمت متضاد عقب نشینی : پیشروی برابر پارسی : واپس نشینی، پس رفتن

عقب نشینی

<hr> مترادف عقد : بند، پیوند، گره، بستن، پیمان بستن، عهدبستن، گره زدن | گردن بند، گلوبند <hr> برابر پارسی : پیمان، پیوند، بستن، گره زدن، پیوند زناشویی، گواه گیران

مترادف عقد : بند، پیوند، گره، بستن، پیمان بستن، عهدبستن، گره زدن | گردن بند، گلوبند برابر پارسی : پیمان، پیوند، بستن، گره زدن، پیوند زناشویی، گواه گیران

عقد

<hr> برابر پارسی : پَرَک، پرک، شاهنگ، شاهَنگ

برابر پارسی : پَرَک، پرک، شاهنگ، شاهَنگ

عقربه

<hr> مترادف عقل : خرد، دها، ذکاوت، فهم، معرفت، هوش، کله، مخ <hr> برابر پارسی : خرد، خِرَد، دانایی، دانش، هوش

مترادف عقل : خرد، دها، ذکاوت، فهم، معرفت، هوش، کله، مخ برابر پارسی : خرد، خِرَد، دانایی، دانش، هوش

عقل

<hr> برابر پارسی : خردمندی

عقلانیت

<hr> مترادف عقیده : اعتقاد، باور، حدس، رای، زعم، صرافت، عقیدت، فکر، نظر، نظریه <hr> برابر پارسی : باور، اندیشه، خواسته، دیدگاه، رای

مترادف عقیده : اعتقاد، باور، حدس، رای، زعم، صرافت، عقیدت، فکر، نظر، نظریه برابر پارسی : باور، اندیشه، خواسته، دیدگاه، رای

عقیده

<hr> برابر پارسی : نشانه ها

علائم

<hr> برابر پارسی : نشانه های راهنمایی و رانندگی

برابر پارسی : نشانه های راهنمایی و رانندگی

علائم راهنمایی و رانندگی

<hr> مترادف علاج : تداوی، تشفی، چاره، درمان، شفا، مداوا، معالجه، وید <hr> برابر پارسی : درمان، چاره، چاره جویی

مترادف علاج : تداوی، تشفی، چاره، درمان، شفا، مداوا، معالجه، وید برابر پارسی : درمان، چاره، چاره جویی

علاج

<hr> برابر پارسی : دلبسته، دوستدار

برابر پارسی : دلبسته، دوستدار

علاقمند

<hr> برابر پارسی : دلبستگی

علاقمندی

<hr> مترادف علاقه : اشتیاق، بستگی، پیوستگی، تعشق، تعلق، تمایل، توجه، دلبستگی، رابطه، شوق، عشق، عطش، محبت، میل، وابستگی، املاک، دارایی، بند، دنباله <hr> برابر پارسی : دلبستگی، دوست داشتن، گرایش

مترادف علاقه : اشتیاق، بستگی، پیوستگی، تعشق، تعلق، تمایل، توجه، دلبستگی، رابطه، شوق، عشق، عطش، محبت، میل، وابستگی، املاک، دارایی، بند، دنباله برابر پارسی : دلبستگی، دوست داشتن، گرایش

علاقه

<hr> برابر پارسی : دلبستگی دارم

برابر پارسی : دلبستگی دارم

علاقه دارم

<hr> برابر پارسی : دلبستگی داشتن

برابر پارسی : دلبستگی داشتن

علاقه داشتن

<hr> مترادف علاقه مند : راغب، مایل، مشتاق <hr> برابر پارسی : دوستدار، دلبسته، شیفته، مهرورز

مترادف علاقه مند : راغب، مایل، مشتاق برابر پارسی : دوستدار، دلبسته، شیفته، مهرورز

علاقه مند

<hr> برابر پارسی : دل بستن

علاقه مند شدن

<hr> مترادف علامت : آیت، آیه، نشان، نشانه، نمود، نمودار، انگ، داغ، شاخص، شاخصه، رایت، علم، اشاره <hr> برابر پارسی : نشانه، آرنگ، نشانی

مترادف علامت : آیت، آیه، نشان، نشانه، نمود، نمودار، انگ، داغ، شاخص، شاخصه، رایت، علم، اشاره برابر پارسی : نشانه، آرنگ، نشانی

علامت

<hr> برابر پارسی : افزون بر، افزون بر آن

برابر پارسی : افزون بر، افزون بر آن

علاوه بر

<hr> مترادف علاوه بر این : باضافه، بعلاوه <hr> برابر پارسی : افزون بر این | افزون براین، وانگهی

مترادف علاوه بر این : باضافه، بعلاوه برابر پارسی : افزون بر این | افزون براین، وانگهی

علاوه بر این

<hr> مترادف علت : انگیزه، انگیزه، جهت، دلیل، سبب، عامل، مایه، مسبب، موجب، واسطه، وسیله، عیب، نقیصه، بیماری، عارضه <hr> برابر پارسی : انگیزه، چرایی، دستاویز، شوند | ( علّت ) چرایی، چرایی

مترادف علت : انگیزه، انگیزه، جهت، دلیل، سبب، عامل، مایه، مسبب، موجب، واسطه، وسیله، عیب، نقیصه، بیماری، عارضه برابر پارسی : انگیزه، چرایی، دستاویز، شوند | ( علّت ) چرایی، چرایی

علت

<hr> برابر پارسی : دانش نوآوری

برابر پارسی : دانش نوآوری

علم بدیع

<hr> برابر پارسی : دانش رایشگری

برابر پارسی : دانش رایشگری

علم ریاضیات

<hr> برابر پارسی : دانش، دانشوارانه

برابر پارسی : دانش، دانشوارانه

علمی

<hr> مترادف علنی : آشکار، افشا، جلی، ظاهر، فاش، #مخفیانه <hr> برابر پارسی : آشکار، آشکارا، پیدا، هویدا

مترادف علنی : آشکار، افشا، جلی، ظاهر، فاش، #مخفیانه برابر پارسی : آشکار، آشکارا، پیدا، هویدا

علنی

<hr> برابر پارسی : آشکار شد

علنی شد

<hr> مترادف علو : بالا، بزرگواری، رفعت، روی، فوق، کرامت <hr> متضاد علو : پایین، تحت، زیر، سفل، فرود <hr> برابر پارسی : بزرگواری، فر، والایی، ارج، بالندگی

مترادف علو : بالا، بزرگواری، رفعت، روی، فوق، کرامت متضاد علو : پایین، تحت، زیر، سفل، فرود برابر پارسی : بزرگواری، فر، والایی، ارج، بالندگی

علو

<hr> برابر پارسی : جانشین، جایگزین | جانشین

برابر پارسی : جانشین، جایگزین | جانشین

علی البدل

<hr> برابر پارسی : پیش پرداخت، پیش دریافت، پیش ستان

برابر پارسی : پیش پرداخت، پیش دریافت، پیش ستان

علی الحساب

<hr> مترادف علی الخصوص : بویژه، خصوصاً، مخصوصاً <hr> برابر پارسی : به ویژه، بویژه

مترادف علی الخصوص : بویژه، خصوصاً، مخصوصاً برابر پارسی : به ویژه، بویژه

علی الخصوص

<hr> برابر پارسی : به هر روی

علی ای حال

<hr> برابر پارسی : با اینکه | با اینکه، با آنکه، بااین همه، به ناخواست

برابر پارسی : با اینکه | با اینکه، با آنکه، بااین همه، به ناخواست

واژه های حرف "ع" - فرهنگ فارسی ساره