خاک ورزی

خاک پاشی

خاک پری

خاک پیرزن

<hr> مترادف خاک کردن : دفن کردن، مدفون ساختن، به زمین زدن

مترادف خاک کردن : دفن کردن، مدفون ساختن، به زمین زدن

خاک کردن

خاک کره

خاک کوبیده

خاکا

خاکاره دبیج

خاکارییا

خاکاسیا

خاکبار

خاکبتیه

خاکدانه

خاکروب

<hr> مترادف خاکریز : حریم رودخانه، نهر، جوی آب، سیل بند، پشته، سنگر خاکی، پناهگاه سربازان در جبهه

مترادف خاکریز : حریم رودخانه، نهر، جوی آب، سیل بند، پشته، سنگر خاکی، پناهگاه سربازان در جبهه

خاکریز

خاکریز دفاعی

<hr> مترادف خاکسار : افتاده، خاشع، خاکی، درویش، فروتن، متواضع ، بی قدر، پست، خوار، ذلیل، خاکسان، خاک نهاد، خاک نشین، خاکسترنشین، فانی <hr> متضاد خاکسار : مغرور

مترادف خاکسار : افتاده، خاشع، خاکی، درویش، فروتن، متواضع ، بی قدر، پست، خوار، ذلیل، خاکسان، خاک نهاد، خاک نشین، خاکسترنشین، فانی متضاد خاکسار : مغرور

خاکسار

<hr> مترادف خاکستر : بقایای اجسام سوخته، رماد

مترادف خاکستر : بقایای اجسام سوخته، رماد

خاکستر

خاکستر 21485

خاکستر اتشفشانی

خاکستر بادی

خاکستر خالص ترین سفید است

خاکستر در برف

خاکستر زننده

خاکستر سبز

خاکستر و باد

خاکستر و برف

<hr> مترادف خاکستر کردن : سوزاندن، تبدیل به خاکستر کردن، نابود کردن

مترادف خاکستر کردن : سوزاندن، تبدیل به خاکستر کردن، نابود کردن

خاکستر کردن

خاکستر گرم

خاکستردان

خاکستردرختان

خاکسترها و الماس ها

خاکسترهای انجلا

خاکسترهای زمان

<hr> مترادف خاکستری : به رنگ خاکستر، سربی رنگ، طوسی، خاکستری رنگ، خاکسترگون، آلوده به خاکستر، آغشته به خاکستر

مترادف خاکستری : به رنگ خاکستر، سربی رنگ، طوسی، خاکستری رنگ، خاکسترگون، آلوده به خاکستر، آغشته به خاکستر

خاکستری

خاکستری لیسه سانان

خاکستری ها

خاکسپاری

خاکسپاری اسمانی

خاکسپاری در برلین

خاکسپاری کنت ارگاز

خاکش

خاکشان

خاکشی

<hr> مترادف خاکشیر : خاکشی، خاکشو، خاکژی

واژه های حرف "خ" - دانشنامه عمومی