صفحه اصلی
فارسی به انگلیسی
واژه های حرف "ب" - فارسی به انگلیسی
باریک بینانه شدن
باریک بینانه کردن
باریک بینی
باریک راه
باریک زمین
باریک شدن
باریک شدن تدریجی
باریک شدگی (پزشکی)
باریک و تنگ کردن
باریک کردن
باریک کردن تدریجی
باریک گاه
باریکاب
باریکاب (جغرافی)
باریکترین بخش (اندام و ساز واره ها)
باریکه
باریکه (جغرافی)
باریکه (سبدسازی)
باریکه (ناحیه یا زمین)
باریکه (کشاورزی)
باریکه آب
باریکه اب
باریکه باریکه شدن
باریکه باریکه کردن
باریکه باریکه کردنی
باریکه دود
باریکه قیچی شده
باریکه مه
باریکه نور
باریکی
باز
باز (جانورشناسی)
باز (رنگ)
باز (شیمی)
باز (لوله و راه و غیره)
باز (لوله و غیره)
باز (کاملا)
باز آراستن قشون
باز آرایی
باز آرایی قشون
باز آزمودن
باز آغاز
باز آغاز کردن
باز آغازیدن
باز آفریدن
باز آفرینش
باز آفرینی
باز آفرینی کردن
بیشتر