تلخه (گیاه شناسی)

تلخکام کردن

تلخکامی

<hr> مترادف تلخی : مرارت، ناخوشی، ناگواری ، بدخلقی <hr> متضاد تلخی : خوشی، شیرینی

مترادف تلخی : مرارت، ناخوشی، ناگواری ، بدخلقی متضاد تلخی : خوشی، شیرینی

تلخی

تلخی سخن

تلخی نگارش

<hr> مترادف تلخیص : اجمال، اختصار، ایجاز، خلاصه، خلاصه نویسی، خلاصه گویی، کوتاه سازی، مجمل، خلاصه کردن، مختصر کردن <hr> متضاد تلخیص : تطویل، اطناب <hr> برابر پارسی : کوتاه کردن، ژاوش

مترادف تلخیص : اجمال، اختصار، ایجاز، خلاصه، خلاصه نویسی، خلاصه گویی، کوتاه سازی، مجمل، خلاصه کردن، مختصر کردن متضاد تلخیص : تطویل، اطناب برابر پارسی : کوتاه کردن، ژاوش

تلخیص

تلخیص (کتاب و مقاله و غیره)

تلخیص شده

تلخیص نشده

تلخیص کردن

<hr> مترادف تلذذ : تمتع، حظ، کیف، لذت، لذت بردن

مترادف تلذذ : تمتع، حظ، کیف، لذت، لذت بردن

تلذذ

<hr> مترادف تلسکوپ : دوربین رصدخانه، دوربین نجومی <hr> متضاد تلسکوپ : میکروسکپ، ذره بین، ریزبین <hr> برابر پارسی : فرابین

مترادف تلسکوپ : دوربین رصدخانه، دوربین نجومی متضاد تلسکوپ : میکروسکپ، ذره بین، ریزبین برابر پارسی : فرابین

تلسکوپ

تلسکوپ آیینه ای

تلسکوپ انکساری

تلسکوپ بازتابگر

تلسکوپ بازشکن

تلسکوپ نوری

تلسکوپ کوچک

تلسکوپی

تلسکپ

<hr> مترادف تلطف : رافت، عطوفت، لطف، ملاطفت، مهربانی، مهرورزی، نرمی ، مهربانی کردن، ملاطفت کردن، نرمی کردن، لطف کردن <hr> متضاد تلطف : خشونت، درشتی، خشونت ورزیدن

مترادف تلطف : رافت، عطوفت، لطف، ملاطفت، مهربانی، مهرورزی، نرمی ، مهربانی کردن، ملاطفت کردن، نرمی کردن، لطف کردن متضاد تلطف : خشونت، درشتی، خشونت ورزیدن

تلطف

<hr> مترادف تلطیف : لطیف سازی، ملایم سازی، لطیف کردن، ملایم ساختن، زیبا ساختن، دلپذیر ساختن

مترادف تلطیف : لطیف سازی، ملایم سازی، لطیف کردن، ملایم ساختن، زیبا ساختن، دلپذیر ساختن

تلطیف

تلغ تلغ کردن

<hr> مترادف تلف : اتلاف، پامال، پایمال، تباه، حیف ومیل، فنا، مردن، منهدم، ضایع، نابود، نیست، هدر، هلاک، نابود شدن، نیست شدن، تباه شدن، هلاک گردانیدن <hr> برابر پارسی : تباه، نفله، نیست

مترادف تلف : اتلاف، پامال، پایمال، تباه، حیف ومیل، فنا، مردن، منهدم، ضایع، نابود، نیست، هدر، هلاک، نابود شدن، نیست شدن، تباه شدن، هلاک گردانیدن برابر پارسی : تباه، نفله، نیست

تلف

<hr> مترادف تلف شدن : از بین رفتن، برباد رفتن، مردن، نیست شدن، تباه شدن، نابودشدن، هدر رفتن

مترادف تلف شدن : از بین رفتن، برباد رفتن، مردن، نیست شدن، تباه شدن، نابودشدن، هدر رفتن

تلف شدن

تلف شدگی

<hr> مترادف تلف کردن : ضایع کردن، تباه کردن، از بین بردن، نابود کردن، پایمال کردن، حیف و میل کردن، به هدر دادن، خراب کردن، فاسد کردن، هلاک کردن، کشتن <hr> برابر پارسی : هدر دادن

مترادف تلف کردن : ضایع کردن، تباه کردن، از بین بردن، نابود کردن، پایمال کردن، حیف و میل کردن، به هدر دادن، خراب کردن، فاسد کردن، هلاک کردن، کشتن برابر پارسی : هدر دادن

تلف کردن

تلف کردن وقت

تلف کردن پول

<hr> مترادف تلفات : ضایعات، مرگ ومیرها، کشته شدگان

مترادف تلفات : ضایعات، مرگ ومیرها، کشته شدگان

تلفات

تلفات زیاد

تلفات سنگین وارد کردن

<hr> مترادف تلفظ : ادا، بیان، تقریر، گویش، ادا کردن، سخن گفتن <hr> برابر پارسی : گویش، بزبان آوردن، بازگویی، واگویش

مترادف تلفظ : ادا، بیان، تقریر، گویش، ادا کردن، سخن گفتن برابر پارسی : گویش، بزبان آوردن، بازگویی، واگویش

تلفظ

تلفظ غلط

تلفظ محلی

تلفظ مشدد صدای ""ر"" (زبان شناسی)

تلفظ مشدد صدای "ر" (زبان شناسی)

تلفظ های مختلف واژه (زبان شناسی)

تلفظ واضح

<hr> مترادف تلفظ کردن : ادا کردن، ملفوظ ساختن <hr> برابر پارسی : واگفتن

مترادف تلفظ کردن : ادا کردن، ملفوظ ساختن برابر پارسی : واگفتن

تلفظ کردن

تلفظ کردن به طور واضح

تلفظ کردن به وضوح

<hr> برابر پارسی : گوشی، گوشی همراه، دورگو، دورآو

برابر پارسی : گوشی، گوشی همراه، دورگو، دورآو

واژه های حرف "ت" - فارسی به انگلیسی