فارسی به انگلیسی

سراغ گیری کردن

<hr> مترادف سراغاز : ( سرآغاز ) دیباچه، مقدمه <hr> متضاد سراغاز : ( سرآغاز ) اختتام، پایان، خاتمه

مترادف سراغاز : ( سرآغاز ) دیباچه، مقدمه متضاد سراغاز : ( سرآغاز ) اختتام، پایان، خاتمه

سراغاز

سراف (انجیل)

سرافتادگی

<hr> مترادف سرافراز : بالنده، بلندمرتبه، سربلند، سرفراز، مباهی، مفتخر ، گردن فراز، گردن کش <hr> متضاد سرافراز : سرافکنده

مترادف سرافراز : بالنده، بلندمرتبه، سربلند، سرفراز، مباهی، مفتخر ، گردن فراز، گردن کش متضاد سرافراز : سرافکنده

سرافراز

<hr> مترادف سرافراز شدن : مفتخرشدن، مباهی شدن، بالنده شدن، سربلند شدن

مترادف سرافراز شدن : مفتخرشدن، مباهی شدن، بالنده شدن، سربلند شدن

سرافراز شدن

<hr> مترادف سرافراز کردن : مفتخر کردن، افتخار دادن، سربلند کردن

مترادف سرافراز کردن : مفتخر کردن، افتخار دادن، سربلند کردن

سرافراز کردن

<hr> مترادف سرافرازی : افتخار، بالندگی، تفاخر، سربلندی، فخر، مباهات، نازش <hr> متضاد سرافرازی : سرافکندگی

مترادف سرافرازی : افتخار، بالندگی، تفاخر، سربلندی، فخر، مباهات، نازش متضاد سرافرازی : سرافکندگی

سرافرازی

سرافکندن

<hr> مترادف سرافکنده : خجل، خجلت زده، خوار، سربه زیر، شرمسار، شرمنده، مخذول ، شرمسارانه <hr> متضاد سرافکنده : سربلند، مفتخر

مترادف سرافکنده : خجل، خجلت زده، خوار، سربه زیر، شرمسار، شرمنده، مخذول ، شرمسارانه متضاد سرافکنده : سربلند، مفتخر

سرافکنده

سرافکنده و دلسرد

سرافکنده و دلسرد کردن

سرافکنده کردن

<hr> مترادف سرافکندگی : خجلت، خواری، شرمندگی، شرمساری، مذلت <hr> متضاد سرافکندگی : سربلندی

مترادف سرافکندگی : خجلت، خواری، شرمندگی، شرمساری، مذلت متضاد سرافکندگی : سربلندی

سرافکندگی

سرافی

سرافیم (انجیل)

سرافین

سرال

سرال کردن

سرالش

سرالشی کردن

سرالی

سرالیدن

<hr> مترادف سرامد : ( سرآمد ) برتر، برجسته، مبرز، متشخص، ممتاز، برگزیده

مترادف سرامد : ( سرآمد ) برتر، برجسته، مبرز، متشخص، ممتاز، برگزیده

سرامد

سرامد بودن

<hr> مترادف سرامدن : ( سر آمدن ) به سررسیدن، منقضی شدن، پایان یافتن، به پایان رسیدن <hr> متضاد سرامدن : ( سر آمدن ) آغاز گشتن، شروع شدن

مترادف سرامدن : ( سر آمدن ) به سررسیدن، منقضی شدن، پایان یافتن، به پایان رسیدن متضاد سرامدن : ( سر آمدن ) آغاز گشتن، شروع شدن

سرامدن

<hr> مترادف سرامیک : سفالین، ظرف سفالی

مترادف سرامیک : سفالین، ظرف سفالی

سرامیک

<hr> مترادف سرانجام : آخر، انتها، بالاخره، بالمال، عاقبت، عاقبت الامر، فرجام، مالا، نتیجه <hr> متضاد سرانجام : آغاز

مترادف سرانجام : آخر، انتها، بالاخره، بالمال، عاقبت، عاقبت الامر، فرجام، مالا، نتیجه متضاد سرانجام : آغاز

سرانجام

سرانجامیدن

<hr> مترادف سرانداز : چادر، شمد، معجر، مقصوره، مقنعه، واشام، ازجان گذشته، بی باک

مترادف سرانداز : چادر، شمد، معجر، مقصوره، مقنعه، واشام، ازجان گذشته، بی باک

سرانداز

<hr> مترادف سراندن : سر دادن، لغزاندن

مترادف سراندن : سر دادن، لغزاندن

سراندن

سراندیب

سرانه

سرانه مالیات

سرانگشت

<hr> مترادف سراپا : تمام، همه، کل، سرتاپا، سرتاقدم

مترادف سراپا : تمام، همه، کل، سرتاپا، سرتاقدم

سراپا

سراپا گوش بودن

سراپاگوش بودن

سراپاگوش دادن

<hr> مترادف سراپرده : بارگاه، چادر، خرگاه، خیمه، سرادق، اندرونی، حرم سرا

مترادف سراپرده : بارگاه، چادر، خرگاه، خیمه، سرادق، اندرونی، حرم سرا

سراپرده

<hr> مترادف سراچه : اندرون، درون، خلوتخانه، سرا، سوئیت، دنیا، جهان

مترادف سراچه : اندرون، درون، خلوتخانه، سرا، سوئیت، دنیا، جهان

سراچه

سراچه (گیاه شناسی - جانور شناسی)

سراگوش

<hr> مترادف سرای : خانه، سرا، صرح، قصر، منزل، حرم، حرمخانه، حرمسرا

مترادف سرای : خانه، سرا، صرح، قصر، منزل، حرم، حرمخانه، حرمسرا

سرای

<hr> مترادف سرایت : اشاعه، انتقال، تراوش، پخش، رخنه، شیوع، عدوی، نشر، نفوذ، واگیری <hr> برابر پارسی : واگیری، همه گیری

مترادف سرایت : اشاعه، انتقال، تراوش، پخش، رخنه، شیوع، عدوی، نشر، نفوذ، واگیری برابر پارسی : واگیری، همه گیری

سرایت

سرایت (پزشکی)

<hr> مترادف سرایت دادن : انتقال دادن، شیوع دادن، گسترش دادن

مترادف سرایت دادن : انتقال دادن، شیوع دادن، گسترش دادن

واژه های حرف "س" - فارسی به انگلیسی