لغزش به راست

لغزش به پایین

لغزش به چپ

لغزش تمسخر انگیز (عامیانه)

لغزش خوردن

لغزش دار

لغزش در رفتار

لغزش در سخن

لغزش روان نما (روان شناسی)

لغزش فرویدی

لغزش فرویدی (روان شناسی)

لغزش ناپذیر

لغزش پذیر

لغزش پزشکی

لغزش کردن

لغزش کلام (رادیو و تلویزیون)

لغزش گیری

لغزش یابی

لغزش یابی کردن

لغزشکار

<hr> مترادف لغزنده : سر، لخشنده، لغزان، لیز، لزج، شیبدار، شیبناک

مترادف لغزنده : سر، لخشنده، لغزان، لیز، لزج، شیبدار، شیبناک

لغزنده

لغزندگی

لغزه

<hr> مترادف لغزیدن : سرخوردن، سریدن، لخشیدن، لیزخوردن

مترادف لغزیدن : سرخوردن، سریدن، لخشیدن، لیزخوردن

لغزیدن

لغزیدن با سرعت زیاد

لغزیدن در هوا بدون استفاده از موتور

لغزیدن در هوا بدون بال زدن

<hr> مترادف لغو : ابطال، الغا، باطل، بی فایده، بیهوده، بیهوده گویی، پوچ، عاطل، فسخ، مزخرف، ملغا، مهمل، نقض، واهی، یاوه <hr> برابر پارسی : سخن بیهوده، یاوه، هرزه، بهم زدن

مترادف لغو : ابطال، الغا، باطل، بی فایده، بیهوده، بیهوده گویی، پوچ، عاطل، فسخ، مزخرف، ملغا، مهمل، نقض، واهی، یاوه برابر پارسی : سخن بیهوده، یاوه، هرزه، بهم زدن

لغو

لغو شدن

لغو شدگی

لغو نشدنی

<hr> برابر پارسی : پیمان شکستن، بهم زدن | بهم زدن، پیمان شکستن

برابر پارسی : پیمان شکستن، بهم زدن | بهم زدن، پیمان شکستن

لغو کردن

لغو کردن سند

لغو کردن فرمان

لغو کردن قرارداد

لغو کردن گواهینامه

لغونشدنی

<hr> مترادف لغوی : لغت شناس، لفظپرداز، واژه شناس <hr> متضاد لغوی : نحوی

مترادف لغوی : لغت شناس، لفظپرداز، واژه شناس متضاد لغوی : نحوی

لغوی

لغویات

لغیدن

لف

لف لف خوردن

لف و نشر

<hr> مترادف لفا : به پیوست، به ضمیمه، تلواً، جوفاً

مترادف لفا : به پیوست، به ضمیمه، تلواً، جوفاً

واژه های حرف "ل" - فارسی به انگلیسی