بازبینیدن

<hr> مترادف بازتاب : پیامد، عکس العمل، واتاب، واکنش، انعکاس، پژواک، طنین، پاسخ غیرارادی، بازگشت

مترادف بازتاب : پیامد، عکس العمل، واتاب، واکنش، انعکاس، پژواک، طنین، پاسخ غیرارادی، بازگشت

بازتاب

بازتاب تاریکی

بازتاب و نتیجه

بازتابیده

بازتعریف

بازتولیدپذیری

بازجای

<hr> مترادف بازجست : استفسار، پژوهش، تفحص، جستار، کاوش، مطالبه

مترادف بازجست : استفسار، پژوهش، تفحص، جستار، کاوش، مطالبه

بازجست

<hr> مترادف بازجویی : استفسار، استنطاق، بازپرسی، پرسش، تحقیق

مترادف بازجویی : استفسار، استنطاق، بازپرسی، پرسش، تحقیق

بازجویی

بازجوییدن

بازخرید

بازخریدن

<hr> مترادف بازخواست : استیضاح، پرسش، مواخذه، مطالبه، اعتراض، ایراد، سرزنش، عتاب

مترادف بازخواست : استیضاح، پرسش، مواخذه، مطالبه، اعتراض، ایراد، سرزنش، عتاب

بازخواست

بازخواستن

بازخوانده

بازخوانی

بازخور

بازخورد

بازخورد زیستی

بازداد

بازدادن

بازدار

<hr> مترادف بازدارنده : جلوگیر، عایق، مانع، محذور، جلوگیری کننده

مترادف بازدارنده : جلوگیر، عایق، مانع، محذور، جلوگیری کننده

بازدارنده

بازدارنده از بدی

بازدارندگی

بازداری

بازداری زدایی

<hr> مترادف بازداشت : اسیر، بندی، توقیف، حبس، دستگیر، زندانی، گرفتار، محبوس ، منع، جلوگیری، نهی <hr> متضاد بازداشت : آزاد، رها، امر

مترادف بازداشت : اسیر، بندی، توقیف، حبس، دستگیر، زندانی، گرفتار، محبوس ، منع، جلوگیری، نهی متضاد بازداشت : آزاد، رها، امر

بازداشت

بازداشت املاک

<hr> مترادف بازداشتن : جلوگیری، ردع، ممانعت، منع، نهی ، جلوگیری کردن، مانع شدن، ممانعت کردن، منع کردن، نهی کردن <hr> متضاد بازداشتن : امر، امر کردن، فرمان دادن، حکم کردن، دستور دادن

مترادف بازداشتن : جلوگیری، ردع، ممانعت، منع، نهی ، جلوگیری کردن، مانع شدن، ممانعت کردن، منع کردن، نهی کردن متضاد بازداشتن : امر، امر کردن، فرمان دادن، حکم کردن، دستور دادن

بازداشتن

بازداشته شده

بازداوری

<hr> مترادف بازده : ثمر، حاصل، محصول، نتیجه، راندمان، کارکرد، میزان تولید

مترادف بازده : ثمر، حاصل، محصول، نتیجه، راندمان، کارکرد، میزان تولید

بازده

بازده جوجه کشی

بازده وراندمان

بازده کار

<hr> مترادف بازدهی : حاصل، راندمان

مترادف بازدهی : حاصل، راندمان

بازدهی

<hr> مترادف بازدید : دیدار، دیدار مجدد، ملاقات، ویزیت، کنترل، معاینه، بررسی، سرکشی

مترادف بازدید : دیدار، دیدار مجدد، ملاقات، ویزیت، کنترل، معاینه، بررسی، سرکشی

واژه های حرف "ب" - پیشنهاد کاربران