درویش پور

درویش پیر

درویش کش

درویش کش بزرگوار

درویشوند

<hr> مترادف درویشی : بی چیزی، بینوایی، تنگدستی، تهیدستی، فقر، گدایی، بی نیازی، تصوف، صوفیگری، قلندری <hr> متضاد درویشی : توانگری

مترادف درویشی : بی چیزی، بینوایی، تنگدستی، تهیدستی، فقر، گدایی، بی نیازی، تصوف، صوفیگری، قلندری متضاد درویشی : توانگری

درویشی

درویشیدن

درپسی derpasi

درپل

درپلکان

درپوش تنور

درپوش روی دریچه

درپوش سوراخ

درپوش ضد نور

درپوش لوله زنجیر لنگر

درپی امدن

درپی او

درپیت

درپیتی

درچغزیدن

درچه صدف

درچکانش

درچیده

درژین

<hr> مترادف درک : ادراک، استنباط، دریافت، فهم، مشعر، مکاشفه | اسفل السافلین، جهنم، دوزخ، سقر، نار، هاویه <hr> متضاد درک : بهشت <hr> برابر پارسی : دریافت، گیرایی، یادگیری

مترادف درک : ادراک، استنباط، دریافت، فهم، مشعر، مکاشفه | اسفل السافلین، جهنم، دوزخ، سقر، نار، هاویه متضاد درک : بهشت برابر پارسی : دریافت، گیرایی، یادگیری

درک

درک الاسفل

درک ثمن

درک داشتن

درک مبیع

درک متقابل

درک مطلب

درک و دریافت

درک و شعور

درک و فهم

درک کامل

<hr> برابر پارسی : پی بردن، دریافتن

برابر پارسی : پی بردن، دریافتن

درک کردن

درکا

درکات سعیر

درکار

درکان

درکاندن

درکت می کنم

درکردن

درکش

درکشد

درکوهی

درکی

درکیدن

پیشنهاد کاربران

واژه های حرف "د" - پیشنهاد کاربران