رزبه

رزبین

رزدنبل

رزر

رزرخ

<hr> مترادف رزرو : پس انداز، ذخیره، یدکی <hr> برابر پارسی : اندوخته

مترادف رزرو : پس انداز، ذخیره، یدکی برابر پارسی : اندوخته

رزرو

رزرو وقت

رزرواسیون

<hr> مترادف رزق : روزی، معیشت، نان، توشه، درآمد، عایدی <hr> برابر پارسی : روزی، خوراکی، خوردنی

مترادف رزق : روزی، معیشت، نان، توشه، درآمد، عایدی برابر پارسی : روزی، خوراکی، خوردنی

رزق

رزق اباد

رزق رساندن

رزق و روزی

رزقنی

رزل

رزله

رزلی

<hr> مترادف رزم : آرزم، پیکار، جدال، جنگ، حرب، کارزار، مبارزه، محاربه، مصاف، ناورد، نبرد، وغا

مترادف رزم : آرزم، پیکار، جدال، جنگ، حرب، کارزار، مبارزه، محاربه، مصاف، ناورد، نبرد، وغا

رزم

<hr> مترادف رزم ارا : ( رزم آرا ) جنگاور، جنگجو، حربی، صف آرا، فرمانده

مترادف رزم ارا : ( رزم آرا ) جنگاور، جنگجو، حربی، صف آرا، فرمانده

رزم ارا

رزم ازما

رزم ازمای

<hr> مترادف رزم اور : ( رزم آور ) پرخاشگر، جنگ آزموده، جنگاور، جنگجو، دلیر، رزم آزما، رزم توز، رزمجو، غوغایی، فتنه جو

مترادف رزم اور : ( رزم آور ) پرخاشگر، جنگ آزموده، جنگاور، جنگجو، دلیر، رزم آزما، رزم توز، رزمجو، غوغایی، فتنه جو

رزم اور

رزم اوران

رزم اوردن

رزم شبانه

رزم نزدیک

<hr> مترادف رزم پوش : رزم آور، رزمجو، رزمی، محارب

مترادف رزم پوش : رزم آور، رزمجو، رزمی، محارب

رزم پوش

رزم کردن

رزم یوش

رزما

رزماری

رزمان

رزماگند

رزمایش

رزمایشگاه

رزماییدن

رزمجومین

رزمجویان

<hr> مترادف رزمنده : پیکارجو، تکاور، جنگاور، جنگجو، جنگنده، چریک، مبارز، مجاهد

مترادف رزمنده : پیکارجو، تکاور، جنگاور، جنگجو، جنگنده، چریک، مبارز، مجاهد

رزمنده

رزمندگان

رزمندگان اوروچی

<hr> مترادف رزمندگی : جنگاوری، جنگجویی، جنگندگی، دلاوری، گردی

مترادف رزمندگی : جنگاوری، جنگجویی، جنگندگی، دلاوری، گردی

رزمندگی

رزمهر

<hr> مترادف رزمگاه : حربگاه، رزمگه، عرصه، میدان

واژه های حرف "ر" - پیشنهاد کاربران