رناتن

رناد

رنال

رنت

<hr> مترادف رنج : آزار، اضطراب، الم، اندوه، بلا، تعب، داء، درد، دشواری، زجر، زحمت، سختی، عذاب، غم، کد، گرفتاری، محنت، مرارت، مشقت، مصیبت، ملال، نکبت

مترادف رنج : آزار، اضطراب، الم، اندوه، بلا، تعب، داء، درد، دشواری، زجر، زحمت، سختی، عذاب، غم، کد، گرفتاری، محنت، مرارت، مشقت، مصیبت، ملال، نکبت

رنج

رنج بر دل نهادن

رنج بردن

رنج بردن یا رنج کشیدن

رنج بی پایان

رنج بیهوده

رنج دل

رنج دیده

رنج روزگار

رنج سنی

رنج ها

رنج و ازار

رنج و اندوه

رنج و خستگی

رنج و محنت

رنج و مشقت

رنج کشیدن

رنج گردان

رنجاندن

رنجانیدن

<hr> مترادف رنجبر : زحمت کش، کارگر

مترادف رنجبر : زحمت کش، کارگر

رنجبر

رنجر

رنجر اسیا

<hr> مترادف رنجش : آزردگی، تاذی، دلتنگی، رنجیدگی، شکراب، کدورت، ملال، ملالت، ناراحتی، نقار

مترادف رنجش : آزردگی، تاذی، دلتنگی، رنجیدگی، شکراب، کدورت، ملال، ملالت، ناراحتی، نقار

رنجش

رنجناک

<hr> مترادف رنجه : آزار، افگار، رنجور، زحمت، مزاحمت، ملول

مترادف رنجه : آزار، افگار، رنجور، زحمت، مزاحمت، ملول

رنجه

رنجه مدار

<hr> مترادف رنجور : آزرده، بستری، بیمار، رنجه، علیل، غمگین، مریض، ناتوان، ناسالم، نالان

مترادف رنجور : آزرده، بستری، بیمار، رنجه، علیل، غمگین، مریض، ناتوان، ناسالم، نالان

رنجور

رنجورش

<hr> مترادف رنجوری : آزردگی، بیماری، عارضه، علیلی، مرض

مترادف رنجوری : آزردگی، بیماری، عارضه، علیلی، مرض

رنجوری

رنجک

رنجیدم

رنجیدن

رنجیدن از

<hr> مترادف رنجیده : آزرده، آزرده خاطر، افسرده، سرگران، کدر، مکدر، ملول، ناراضی

مترادف رنجیده : آزرده، آزرده خاطر، افسرده، سرگران، کدر، مکدر، ملول، ناراضی

رنجیده

<hr> برابر پارسی : دلگیری، آزرده دل

برابر پارسی : دلگیری، آزرده دل

رنجیده خاطر

رنجیده و ازارده

رنجیده و ازرده

رنجیده و ناراحت

رنجیده وازرده

<hr> مترادف رند : عیار، زرنگ، قلاش، لاابالی، لاقید، محیل

مترادف رند : عیار، زرنگ، قلاش، لاابالی، لاقید، محیل

واژه های حرف "ر" - پیشنهاد کاربران