علیهم

علیور

علیون

علیٰ

علیک

علیک ب

علیکم

علیکن

<hr> مترادف عم : عمو

عم

عما

عما تعملون

عمات

<hr> مترادف عماد : پالار، رکن، ستون، تکیه گاه، متکا

مترادف عماد : پالار، رکن، ستون، تکیه گاه، متکا

عماد

عمادالدین

عمادالدین محمود گاوان

عمادالواعظین لواسانی

عمار

<hr> مترادف عمارت : بنا، ساختمان، بدنه، پیکر، تنه، آبادانی، آبادی، تعمیر، عمران، آبادسازی <hr> برابر پارسی : ساختمان، بنا

مترادف عمارت : بنا، ساختمان، بدنه، پیکر، تنه، آبادانی، آبادی، تعمیر، عمران، آبادسازی برابر پارسی : ساختمان، بنا

عمارت

عمارت بزرگ

عمارت دیوانخانه

عمارت دیوانخانه قوام ملکی

عمارت عالی

عمارت ملک بوشهر

عمارت پذیرفتن

عمارت کردن

عمارلو

عمارى

<hr> مترادف عماری : تابوت، تخت روان، کجاوه، محمل، هودج

مترادف عماری : تابوت، تخت روان، کجاوه، محمل، هودج

عماری

عماری ماه

عماقریب

<hr> مترادف عمال : کارکنان، کارگزاران، گماشتگان، مزدوران <hr> برابر پارسی : کارگزاران، گماشتگان

مترادف عمال : کارکنان، کارگزاران، گماشتگان، مزدوران برابر پارسی : کارگزاران، گماشتگان

عمال

عمال غیب

<hr> مترادف عمامه : دستار، عصابه، مندیل <hr> برابر پارسی : دستار

مترادف عمامه : دستار، عصابه، مندیل برابر پارسی : دستار

عمامه

عمامه قصب

عمامه و دستار

عمامه گذاری

عمان

عمانوئیل

عمانویل

عمبس

عمت

<hr> مترادف عمد : خواسته، قصد، منوی <hr> متضاد عمد : ناخواسته <hr> برابر پارسی : خودکرد، دانسته، کامکی

مترادف عمد : خواسته، قصد، منوی متضاد عمد : ناخواسته برابر پارسی : خودکرد، دانسته، کامکی

عمد

<hr> مترادف عمدا : به عمد، دانسته، عاملاً، عمدی، قصدا <hr> برابر پارسی : آگاهانه، خودکامگی، خودکرده، دانسته

مترادف عمدا : به عمد، دانسته، عاملاً، عمدی، قصدا برابر پارسی : آگاهانه، خودکامگی، خودکرده، دانسته

عمدا

عمدا اسیب رساندن

<hr> برابر پارسی : بیشتر

عمدتا

<hr> مترادف عمده : اصلی، برجسته، بسزا، مهم، کلی <hr> متضاد عمده : جزیی <hr> برابر پارسی : بزرگ، بسیار، بیشتر، فراوان، کلان

مترادف عمده : اصلی، برجسته، بسزا، مهم، کلی متضاد عمده : جزیی برابر پارسی : بزرگ، بسیار، بیشتر، فراوان، کلان

واژه های حرف "ع" - پیشنهاد کاربران