<hr> مترادف گزیر : چاره، علاج

مترادف گزیر : چاره، علاج

گزیر

گزیر کبار

گزیرفتن

گزیره

گزیری

گزیریدن

گزیزه

گزین واگویه

گزین گویه

<hr> مترادف گزینش : انتخاب، تعیین، دست چین، گلچین

مترادف گزینش : انتخاب، تعیین، دست چین، گلچین

گزینش

گزینشگر

گزینه

گزینه فرهنگی

گزینگ

گزینگان

گزینیدن

<hr> مترادف گس : دبش

گس

گسار

<hr> مترادف گساردن : آشامیدن، نوشیدن، زایل کردن، زدودن، ستردن، محو کردن، سپری کردن، طی کردن

مترادف گساردن : آشامیدن، نوشیدن، زایل کردن، زدودن، ستردن، محو کردن، سپری کردن، طی کردن

گساردن

گسارش

گسارنده

گساری

گساریدن

<hr> مترادف گستاخ : بی آزرم، بی ادب، بی باک، بی پروا، بی حیا، بی شرم، پررو، جسور، دریده، شوخ دیده، شوخ، غره، فضول، لجوج، متهور، نافرهیخته، نامودب، وقیح

مترادف گستاخ : بی آزرم، بی ادب، بی باک، بی پروا، بی حیا، بی شرم، پررو، جسور، دریده، شوخ دیده، شوخ، غره، فضول، لجوج، متهور، نافرهیخته، نامودب، وقیح

گستاخ

گستاخ بودن

گستاخ و بی باک

گستاخ و بی پروا

گستاخ و جسور

گستاخ و نافرمان

گستاخ و پررو

<hr> مترادف گستاخانه : بی ادبانه، بی باکانه، بی محابا، تهورآمیز، جسورانه، دلیرانه، لجوجانه، متهورانه

مترادف گستاخانه : بی ادبانه، بی باکانه، بی محابا، تهورآمیز، جسورانه، دلیرانه، لجوجانه، متهورانه

گستاخانه

<hr> مترادف گستاخی : بی باکی، بی پروایی، بی حیایی، بی شرمی، پررویی، جراء ت، جسارت، شوخی، وقاحت

مترادف گستاخی : بی باکی، بی پروایی، بی حیایی، بی شرمی، پررویی، جراء ت، جسارت، شوخی، وقاحت

گستاخی

گستاخیدن

گستر

گسترا

گسترانیدن

گسترد

گستردن

گستردن بساط

گستردنی

گستردنی سیاد

گستردنی صیاد

<hr> مترادف گسترده : بسیط، پخش، پهن، پهناور، شایع، عریض، مبسوط، منبسط، وسیع

مترادف گسترده : بسیط، پخش، پهن، پهناور، شایع، عریض، مبسوط، منبسط، وسیع

گسترده

گسترده کردن

گستردگی

<hr> مترادف گسترش : انبساط، بسط، تعریض، توسعه، سعه، وسعت

مترادف گسترش : انبساط، بسط، تعریض، توسعه، سعه، وسعت

واژه های حرف "گ" - پیشنهاد کاربران