پیشنهاد کاربران

absolute maximum ratings

absolute maximum temperature

absolute monarchy

absolute monthly maximum temperature

absolute monthly minimum temperature

<hr> موسیقی بدون پیام و بی مضمون، موسیقی بی برنامه (در مقایسه با program music به کار می رود)

موسیقی بدون پیام و بی مضمون، موسیقی بی برنامه (در مقایسه با program music به کار می رود)

absolute music

absolute number

absolute orientation

absolute path

absolute peace

absolute permeability

<hr> دانگ مطلق، زیر و بم آهنگ

دانگ مطلق، زیر و بم آهنگ

absolute pitch

absolute poverty

absolute power

absolute proof

absolute refractory period

absolute residual

absolute right

absolute scotoma

absolute softness

absolute space time

absolute station

absolute synonym

<hr> حرارت مطلق (که از حرارت صفر مطلق محاسبه می شود و این محاسبه به معیار kelvin است یا به معیار rankine)، دمای بی چون، دمای مطلق

حرارت مطلق (که از حرارت صفر مطلق محاسبه می شود و این محاسبه به معیار kelvin است یا به معیار rankine)، دمای بی چون، دمای مطلق

absolute temperature

absolute temperature extremes

absolute term

absolute threshold

<hr> معنی : قدر مطلق <hr> معانی دیگر : ارزش مطلق، ارزش بی چون

معنی : قدر مطلق معانی دیگر : ارزش مطلق، ارزش بی چون

absolute value

absolute value function

absolute viscosity

absolute war

<hr> صفر مطلق (معادل 273/15 درجه سانتی گراد زیر صفر یا 459/67 درجه فارنهایت زیر صفر)، صفر بی چون

صفر مطلق (معادل 273/15 درجه سانتی گراد زیر صفر یا 459/67 درجه فارنهایت زیر صفر)، صفر بی چون

absolute zero

<hr> مطلقا، کاملا، قطعا، به هیچ وجه، بی شک، حتما، بدون قید و شرط، به کلی، مسلما، صد در صد، بکلی، بهیچوجه، مستبدانه

مطلقا، کاملا، قطعا، به هیچ وجه، بی شک، حتما، بدون قید و شرط، به کلی، مسلما، صد در صد، بکلی، بهیچوجه، مستبدانه

absolutely

absolutely clear

absolutely continuous function

absolutely convex set

absolutely gorgeous

absolutely honesty

absolutely knackered

absolutely monotone

absolutely void

absolutely voidable

absolutelyمعنی

absolutes

<hr> معنی : امرزش گناه، بخشایش، بخشودگی، تبرئه، برائت، عفو، انصراف از مجازات، منع تعقیب کیفری <hr> معانی دیگر : بخشش (گناهان)، آمرزش، چشم پوشی

معنی : امرزش گناه، بخشایش، بخشودگی، تبرئه، برائت، عفو، انصراف از مجازات، منع تعقیب کیفری معانی دیگر : بخشش (گناهان)، آمرزش، چشم پوشی

absolution

<hr> معنی : حکومت مطلقه، مطلق گرایی، طریقه مطلقه، سیستم سلطنت استبدادی، اعتقاد به قادر علی الاطلاق <hr> معانی دیگر : استبداد، مطلق گویی، خودکامگی، حکومت مطلق، (فلسفه) اعتقاد به علی الاطلاق، طریقه مطلق، مطلق باوری، اعتقاد به قادر علی الاطلاق خدا

معنی : حکومت مطلقه، مطلق گرایی، طریقه مطلقه، سیستم سلطنت استبدادی، اعتقاد به قادر علی الاطلاق معانی دیگر : استبداد، مطلق گویی، خودکامگی، حکومت مطلق، (فلسفه) اعتقاد به علی الاطلاق، طریقه مطلق، مطلق باوری، اعتقاد به قادر علی الاطلاق خدا

absolutism

<hr> طرفدار استبداد، کسیکه معتقد به قواى نامحدود الهى است

طرفدار استبداد، کسیکه معتقد به قواى نامحدود الهى است

واژه های حرف "a" - پیشنهاد کاربران