allmost

alloantigen

allobaric

allocable

allocatable

<hr> معنی : اختصاص دادن، تخصیص دادن <hr> معانی دیگر : دادن، ویژه ساختن، معین کردن، کنار گذاشتن، سهمیه دادن، (طبق برنامه) بخش کردن، تقسیم کردن، قسمت کردن، توزیع کردن، سهم دادن

معنی : اختصاص دادن، تخصیص دادن معانی دیگر : دادن، ویژه ساختن، معین کردن، کنار گذاشتن، سهمیه دادن، (طبق برنامه) بخش کردن، تقسیم کردن، قسمت کردن، توزیع کردن، سهم دادن

allocate

allocate to

<hr> تخصیص داده شده بازرگانى : اختصاص یافته

تخصیص داده شده بازرگانى : اختصاص یافته

allocated

allocated inventory

allocated manpower

allocated ownership

allocating

<hr> معنی : تخحیص <hr> معانی دیگر : اختصاص، تخصیص، تقسیم، توزیع، تسهیم، تعیین

معنی : تخحیص معانی دیگر : اختصاص، تخصیص، تقسیم، توزیع، تسهیم، تعیین

allocation

allocation of a sample

allocation unit

allocational boundary dispute

allocations

allocative equilbrium

allocative infficiency

allocentric

allocentric tourist

allocentrics

allochem

allochemical metamorphism

<hr> غیر بومی، از جای دیگر، دگربوم

غیر بومی، از جای دیگر، دگربوم

allochthonous

allochton

allochtonous

allochtonous coal

allochtonous mantle

allochtonous salt

allochtonous stream

allochtony

allodynia

alloform

<hr> مختلف الجنس و مختلف النوع

مختلف الجنس و مختلف النوع

allogamous

<hr> پیوند از دو جنس، دگر گشنی، دگرزامی (رجوع شود به: cross-fertilization)

پیوند از دو جنس، دگر گشنی، دگرزامی (رجوع شود به: cross-fertilization)

allogamy

allogeneic transplantation

allogenic

allogenic succession

<hr> (زیست شناسی) دگرپیوند

allograft

allografts

<hr> (زبان شناسی) نویسه گونه، حرف گونه

(زبان شناسی) نویسه گونه، حرف گونه

allograph

allohistory

allometric

allomones

<hr> معنی : واج گونه، صور مختلف زمان فعل، تصاریف مختلف کلمه یا فعل <hr> معانی دیگر : (معدن شناسی) دگرریخت، واژگونه

معنی : واج گونه، صور مختلف زمان فعل، تصاریف مختلف کلمه یا فعل معانی دیگر : (معدن شناسی) دگرریخت، واژگونه

واژه های حرف "a" - پیشنهاد کاربران