beauty pageant

<hr> معنی : سالن زیبایی

beauty parlor

beauty parlour

beauty peacock

beauty products

beauty queen

beauty regimen

<hr> معنی : سالن زیبایی <hr> معانی دیگر : (امریکا) آرایشگاه زنانه

معنی : سالن زیبایی معانی دیگر : (امریکا) آرایشگاه زنانه

beauty salon

<hr> خواب پیش از نیمه شب (که برخی معتقدند آرام بخش است)، قیلوله

خواب پیش از نیمه شب (که برخی معتقدند آرام بخش است)، قیلوله

beauty sleep

beauty spa

<hr> معنی : خال، خال کوچک، خال زیبایی <hr> معانی دیگر : جای زیبا و دیدنی، (بزک) خال ساختگی که برای زیبایی بر چهره نقش کنند، خال زیبایی خال

معنی : خال، خال کوچک، خال زیبایی معانی دیگر : جای زیبا و دیدنی، (بزک) خال ساختگی که برای زیبایی بر چهره نقش کنند، خال زیبایی خال

beauty spot

beauty therapist

beautyface

beautyful

<hr> معنی : سگ ابی، پوست سگ ابی، سر و دست شکسن <hr> معانی دیگر : (امریکا) مثل خرکار کردن، پرکاری کردن، جان کندن (معمولا با away)، (جانورشناسی) بیدستر، بادستر، سگ آبی، بتر (جونده ای از تیره ی castoridae که در مسیر جویبارها سد می سازد و در دریاچه ی پشت سد یا تالاب بیدستر beaver pond لانه تعبیه می کند)، قندز، وبر، کلاه مردانه (از خز بیدستر)، پارچه ی پشمی و نمد مانند، (امریکا - خودمانی - ناپسند) اندام تناسلی زن، کس، (امریکا - خودمانی) فیلم یا عکس (و غیره) که اندام تناسلی زنان را نشان دهد، (کلاه خودهای قرون وسطی) چانه پوش (بخشی از خود که متحرک است و دهان و چانه را می پوشاند)، قسمتی از کلاه خود که پایین صورت را میپوشاند

معنی : سگ ابی، پوست سگ ابی، سر و دست شکسن معانی دیگر : (امریکا) مثل خرکار کردن، پرکاری کردن، جان کندن (معمولا با away)، (جانورشناسی) بیدستر، بادستر، سگ آبی، بتر (جونده ای از تیره ی castoridae که در مسیر جویبارها سد می سازد و در دریاچه ی پشت سد یا تالاب بیدستر beaver pond لانه تعبیه می کند)، قندز، وب

beaver

beaver away

beaver tail

beaverette

beaverton

bebe a bordo

bebits

beblue

beboo

becam flatmates

<hr> زمان گذشته ی فعل: become، درخوربودبرای، برازید، امدبه

زمان گذشته ی فعل: become، درخوربودبرای، برازید، امدبه

became

became flat

became of

becanfident

becar ful

<hr> معنی : چه، زیرا، علت، زیرا که، برای اینکه، چون که <hr> معانی دیگر : به دلیل اینکه

معنی : چه، زیرا، علت، زیرا که، برای اینکه، چون که معانی دیگر : به دلیل اینکه

because

because because

because i get wet

because my

because now on

<hr> معنی : بواسطه، بسبب، بدین دلیل، بنا بر <hr> معانی دیگر : به خاطر، به دلیل، به واسطه

معنی : بواسطه، بسبب، بدین دلیل، بنا بر معانی دیگر : به خاطر، به دلیل، به واسطه

because of

because of this

because the sky is very high

because then

because you went

becerikli

bech

bechler

beck and call

beckache

beckham

beckman

<hr> معنی : اشاره کردن، با اشاره صدا زدن <hr> معانی دیگر : (با حرکت سر یا دست) اشاره کردن، فراخواندن، خواندن (به سوی خود)، جلب کردن، (به سوی خود) کشاندن، اشاره، اشاره کردن باسریادست

معنی : اشاره کردن، با اشاره صدا زدن معانی دیگر : (با حرکت سر یا دست) اشاره کردن، فراخواندن، خواندن (به سوی خود)، جلب کردن، (به سوی خود) کشاندن، اشاره، اشاره کردن باسریادست

واژه های حرف "b" - پیشنهاد کاربران